اصلا اشتهام کور شده بود غذامو رو نمیخواستم بخورم که مامان
اصلا اشتهام کور شده بود غذامو رو نمیخواستم بخورم که مامانم گفت
م. ا.ت غذاتو بخور!
ا.ت. مامان میشه من غذا نخورم؟
م. گشنت میشه ها؟
ا.ت. نه سیرم ممنونم
م. باشه میتونی بری بخوابی
ا.ت. شب بخیر مامان شب بخیر بابا
م. شب بخیر عزیزم
ته. شب بخیر(سرد)
رفتم تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم پتوم رو روی خودم کشیدم و اشک تو چشمم جمع شد سریع پاکشون کردم و خوابیدم
دویون ویو
داشتم غذامو میخوردم که یهو ا.ت از سرجاش بلند شد و شام نخورد و رفت تو اتاقش خیلی دلم براش سوخت حس میکردم بابا دیگه این قبل بهش اهمیت نمیده
و....
ببخشید کم شد 😭
م. ا.ت غذاتو بخور!
ا.ت. مامان میشه من غذا نخورم؟
م. گشنت میشه ها؟
ا.ت. نه سیرم ممنونم
م. باشه میتونی بری بخوابی
ا.ت. شب بخیر مامان شب بخیر بابا
م. شب بخیر عزیزم
ته. شب بخیر(سرد)
رفتم تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم پتوم رو روی خودم کشیدم و اشک تو چشمم جمع شد سریع پاکشون کردم و خوابیدم
دویون ویو
داشتم غذامو میخوردم که یهو ا.ت از سرجاش بلند شد و شام نخورد و رفت تو اتاقش خیلی دلم براش سوخت حس میکردم بابا دیگه این قبل بهش اهمیت نمیده
و....
ببخشید کم شد 😭
۵.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.