Fic:are you ghost??part12
ویو لیسا: رفتیم با کوک تو فروشگاه کلی خرید کردیم و بعد اومدیم خونه
لیسا: اونیی ما اومدیم کلی خوراکی خریدیم
جنی: باش بیا بخوریم
لیسا: باشه
[چند ساعتب بعد]
جنی: لیساااا بیااا
لیسا: بله؟
جنی: هیونجین چرا داره بهت پیام میده؟؟؟(دوست پسر قبلی لیسا)
لیسا: اها هیچی میگه بیا بگردیمبه اوقات خوبی که داشتیم
جنی: تو که نمیخوای؟
لیسا: ن...نه
جنی: میدونم خیلی دوسش داشتی ولی لیسا اشتباه نکن اون آدم خوبی نیست
لیسا: اره میدونم
جنی: پس بلاکش کن
لیسا:باشه
لیسا: جنی لطفا با تهیونگ قرار بزار خیلی بهم میاین
جنی: قسط قرار گزاشتن ندارم
لیسا: ولی...
جنی: ولی چی؟؟ یادت رفت باهامون چیکار کردن؟؟
لیسا: راست میگی
جنی: توام بهتره با جونگ کوک گرم نگیری بیا بریم خونه
لیسا: ولی الان خیلی تاریکه
جنی: اشکال نداره بیا بریم
ویو لیسا: منشماره تهیونگ رو گرفتم چون گفتش هر موقه کمک خواستید خبرم کنید البت که جنی بفهمه میکشه منو
جنی: بچه ها ما دیگه باید بریم خدافظ
کوک: ها چرا؟
ته: ولی چرا؟
لیسا: خونه خیلی کارداریم باید بریم بای
کوک و ته:بای
ویو لیسا: داشتیم پیاده میرفتیم سمت اون خونه ترسناک که یهو دو تا مرد گنده خواستن جلومون بگیرن که یه دستمال گزاشتن رودهنمونو دیگه هیچی حس نکردم.....
لیسا: اونیی ما اومدیم کلی خوراکی خریدیم
جنی: باش بیا بخوریم
لیسا: باشه
[چند ساعتب بعد]
جنی: لیساااا بیااا
لیسا: بله؟
جنی: هیونجین چرا داره بهت پیام میده؟؟؟(دوست پسر قبلی لیسا)
لیسا: اها هیچی میگه بیا بگردیمبه اوقات خوبی که داشتیم
جنی: تو که نمیخوای؟
لیسا: ن...نه
جنی: میدونم خیلی دوسش داشتی ولی لیسا اشتباه نکن اون آدم خوبی نیست
لیسا: اره میدونم
جنی: پس بلاکش کن
لیسا:باشه
لیسا: جنی لطفا با تهیونگ قرار بزار خیلی بهم میاین
جنی: قسط قرار گزاشتن ندارم
لیسا: ولی...
جنی: ولی چی؟؟ یادت رفت باهامون چیکار کردن؟؟
لیسا: راست میگی
جنی: توام بهتره با جونگ کوک گرم نگیری بیا بریم خونه
لیسا: ولی الان خیلی تاریکه
جنی: اشکال نداره بیا بریم
ویو لیسا: منشماره تهیونگ رو گرفتم چون گفتش هر موقه کمک خواستید خبرم کنید البت که جنی بفهمه میکشه منو
جنی: بچه ها ما دیگه باید بریم خدافظ
کوک: ها چرا؟
ته: ولی چرا؟
لیسا: خونه خیلی کارداریم باید بریم بای
کوک و ته:بای
ویو لیسا: داشتیم پیاده میرفتیم سمت اون خونه ترسناک که یهو دو تا مرد گنده خواستن جلومون بگیرن که یه دستمال گزاشتن رودهنمونو دیگه هیچی حس نکردم.....
۹.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.