اولین بوسه..پارت ۵
//////////////////////
برای عروسی خریدهارو انجام بدیم..
ویو میسو
بزور قبول کردم،ولی از حق نگذریم خیلی جذاب بود.
اه میسوو به خودت بیااااا تو نمیخوای باهاش ازدواج کنیییی.
•خانم پارک؟!
•خانم پاارک؟!
+ب..بله؟
•چیزی شده؟
+ننه!..چطوره؟
•خب چیزی میل نمیکنید؟
+نه فقط یه بطری آب
•اوه بله حتما
+واایی چرا باهام انقد خوبه؟(تودلش)
تو ماشین
+آقای کیم انگار مسیر رو اشتباه میرید.
•خیر
+ولی خونه ما از این سمت نیس
•بله میدونم
+خب منو کجا میبریی؟!(کمیبلند)
•خانم پارک یواشتر
+جوابمو بده..میخوای منو بدزدی؟(کمیبلند)
•خانم پارک!فقط میخوام کمی بگردیم..همیین!
+اوه..ممعذرت میخوام.. فک کردم میخواید منو بدزدید.(با خجالت)
•شما خیلی کیوتی(بانیشخندیکهرولباشبود)
+لطفا باهام اینجوری حرف نزنید..ماباهم غریبهایم(کمی جدی ولی خوشش اومده بود)
ویو میسو
بعد از کمی دور زدن منو به خونه رسوند.
ناخودآگاه یه لبخندی رو لبم اومد و خندیدم.
با کلید درو باز کردم و رفتم داخل.
خونه تاریک بود..چراغارو رو روشن کردم و رفتم تو اتاقم حس عجیبی داشتم. لباسامو عوض کردم و چون خیلی گرسنه بودم رفتم سمت یخچال در شو باز کردم ولی هیچی برای خوردن نبود.
تصمیم گرفتم برم سوپری سر کوچه و رامیون چیزی بخورم لباسام راحتی بود ولی خب...
رفتم داخل فروشگاه و یه رامیون برداشتم و شروع به خوردن کردم. دلم نوشیدنی میخواست رفتم از یخچال ۲ تا آب،،جو ورداشتم و یکیشو خوردم خواستم اونیکی رو ببرم خونه رفتم که حساب کنم. کمی م،،ست بودم...
⭕شرط پارت بعدی:۱۰لایک..۵کامنت
برای عروسی خریدهارو انجام بدیم..
ویو میسو
بزور قبول کردم،ولی از حق نگذریم خیلی جذاب بود.
اه میسوو به خودت بیااااا تو نمیخوای باهاش ازدواج کنیییی.
•خانم پارک؟!
•خانم پاارک؟!
+ب..بله؟
•چیزی شده؟
+ننه!..چطوره؟
•خب چیزی میل نمیکنید؟
+نه فقط یه بطری آب
•اوه بله حتما
+واایی چرا باهام انقد خوبه؟(تودلش)
تو ماشین
+آقای کیم انگار مسیر رو اشتباه میرید.
•خیر
+ولی خونه ما از این سمت نیس
•بله میدونم
+خب منو کجا میبریی؟!(کمیبلند)
•خانم پارک یواشتر
+جوابمو بده..میخوای منو بدزدی؟(کمیبلند)
•خانم پارک!فقط میخوام کمی بگردیم..همیین!
+اوه..ممعذرت میخوام.. فک کردم میخواید منو بدزدید.(با خجالت)
•شما خیلی کیوتی(بانیشخندیکهرولباشبود)
+لطفا باهام اینجوری حرف نزنید..ماباهم غریبهایم(کمی جدی ولی خوشش اومده بود)
ویو میسو
بعد از کمی دور زدن منو به خونه رسوند.
ناخودآگاه یه لبخندی رو لبم اومد و خندیدم.
با کلید درو باز کردم و رفتم داخل.
خونه تاریک بود..چراغارو رو روشن کردم و رفتم تو اتاقم حس عجیبی داشتم. لباسامو عوض کردم و چون خیلی گرسنه بودم رفتم سمت یخچال در شو باز کردم ولی هیچی برای خوردن نبود.
تصمیم گرفتم برم سوپری سر کوچه و رامیون چیزی بخورم لباسام راحتی بود ولی خب...
رفتم داخل فروشگاه و یه رامیون برداشتم و شروع به خوردن کردم. دلم نوشیدنی میخواست رفتم از یخچال ۲ تا آب،،جو ورداشتم و یکیشو خوردم خواستم اونیکی رو ببرم خونه رفتم که حساب کنم. کمی م،،ست بودم...
⭕شرط پارت بعدی:۱۰لایک..۵کامنت
۳.۳k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.