رمان ~سکوت&شب~ پارت (۷)
رمان ~سکوت&شب~ پارت (۷)
ویو یانگ سو :
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم
هوا هنوز تاریک بود و روشن نشده بود بیدار شدم برای اولین بار توی صبح رفتم بیرون میخواستم خرید کنم البته که میرم به یه مغازه کوچیک که سر کوچه اس
ویو جانگ می :
امروز برای صبحونه وسیله میخواستم
پس رفتم مغازه سر کوچه وقتی رسیدم همون پسری که دیشب دیدم اونجا بود
رفتن وسایلی که میخواستم و برداشتم اون پسر هم همین کار و کرد رفتم حساب کنم پشت پسر وایستاده بودم
وقتی رفت منم حساب کردم و راه افتادم برم خونه
یانگ سو : هی
برگشتم و دیدم خودش بود
یانگ سو : اینجا زندگی میکنی ؟
جانگ می : اوهوم تو همین کوچه
یانگ سو : واو جدی؟ منم
جانگ می :......
یانگ سو:........
که گوشی من زنگ خورد
ویو یانگ سو :
توی این لحظه فقط داشتم فک میکردم خوش به حالش کسی رو داره که بهش زنگ بزنه
جانگ می : الو ؟ سلام ............ اجاره این ماه زیاد شده؟ آخه..... چشم
خب شاید زود قضاوت کردم
جانگ می : ببخشید ولی من باید برم
دوتامون راه افتادیم و فهمیدیم ساختمون هامون روبه رو همین دقیقا رو به رو هم
ویو جانگ می :
تاحالا کسی رو نداشتم که بیاد جلو و باهام حرف بزنه تا اون یه نفر آنقدر خونه اش به من نزدیک باشه
ادامه دارد........
ویو یانگ سو :
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم
هوا هنوز تاریک بود و روشن نشده بود بیدار شدم برای اولین بار توی صبح رفتم بیرون میخواستم خرید کنم البته که میرم به یه مغازه کوچیک که سر کوچه اس
ویو جانگ می :
امروز برای صبحونه وسیله میخواستم
پس رفتم مغازه سر کوچه وقتی رسیدم همون پسری که دیشب دیدم اونجا بود
رفتن وسایلی که میخواستم و برداشتم اون پسر هم همین کار و کرد رفتم حساب کنم پشت پسر وایستاده بودم
وقتی رفت منم حساب کردم و راه افتادم برم خونه
یانگ سو : هی
برگشتم و دیدم خودش بود
یانگ سو : اینجا زندگی میکنی ؟
جانگ می : اوهوم تو همین کوچه
یانگ سو : واو جدی؟ منم
جانگ می :......
یانگ سو:........
که گوشی من زنگ خورد
ویو یانگ سو :
توی این لحظه فقط داشتم فک میکردم خوش به حالش کسی رو داره که بهش زنگ بزنه
جانگ می : الو ؟ سلام ............ اجاره این ماه زیاد شده؟ آخه..... چشم
خب شاید زود قضاوت کردم
جانگ می : ببخشید ولی من باید برم
دوتامون راه افتادیم و فهمیدیم ساختمون هامون روبه رو همین دقیقا رو به رو هم
ویو جانگ می :
تاحالا کسی رو نداشتم که بیاد جلو و باهام حرف بزنه تا اون یه نفر آنقدر خونه اش به من نزدیک باشه
ادامه دارد........
۵.۶k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.