★تک پارتی★
★تک پارتی★
__________________________
عشقی که پایان خوشی نداشت
اگر اون روز دعوا نمیکردن شاید الان دختر زنده بود
ویو لارا
چند ساعتی از اون بحث گذشته بود...... ظرفا شکسته بودن.... لکه های خون روی زمین بود
پسر همینجور که کلافه روی صندلی نشسته بود و منتظر بود تا دختر برگرده ولی نمیدونست که اون قرار نیست برگرده
هوا سرد بود.... دونه های برف روی موهای دختر نشسته بودن
اشک هایی که از چشماش پایین میومدن و با اون دستای سردش پاک میکردشون ولی بازم اشکاش بیشتر از قبل سرازیر میشدن
همینجور که داخل خیابون ها راه میرفت و به اون دعوا فکر میکرد
صدای بوق بلندی شنید و بعد سیاهی......
اون دختر به آرزوش رسید و راحت شد
ولی کسی که داغون شد هیون بود ......
_______________________________
خودم میدونم بد بود
__________________________
عشقی که پایان خوشی نداشت
اگر اون روز دعوا نمیکردن شاید الان دختر زنده بود
ویو لارا
چند ساعتی از اون بحث گذشته بود...... ظرفا شکسته بودن.... لکه های خون روی زمین بود
پسر همینجور که کلافه روی صندلی نشسته بود و منتظر بود تا دختر برگرده ولی نمیدونست که اون قرار نیست برگرده
هوا سرد بود.... دونه های برف روی موهای دختر نشسته بودن
اشک هایی که از چشماش پایین میومدن و با اون دستای سردش پاک میکردشون ولی بازم اشکاش بیشتر از قبل سرازیر میشدن
همینجور که داخل خیابون ها راه میرفت و به اون دعوا فکر میکرد
صدای بوق بلندی شنید و بعد سیاهی......
اون دختر به آرزوش رسید و راحت شد
ولی کسی که داغون شد هیون بود ......
_______________________________
خودم میدونم بد بود
۸.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.