★سناریو★
★سناریو★
یک روز تابستونی کنار دریا نشسته بود و به موج ها خیره شده بود
نسیم خنکی صورت دختر رو نوازش میکرد و موهایش رو تکان میداد
غرق در افکار بود که صدای آشنایی صدایش زد
لینو:دخترم.....
درسته اون صدای عشق زندگیش بود چقدر دلش برای این صدا تنگ شده بود
بغضی گلوی دختر رو خنجر میزد
ولی فکر میکنید برای چی بغض کرد
چون عشقش رو از دست داده بود
توهم زده بود.......
و این توهم باعث شد بعد از دوسال دختر دلیل زندگیش رو در آغوش بگیره
پایان.....
یک روز تابستونی کنار دریا نشسته بود و به موج ها خیره شده بود
نسیم خنکی صورت دختر رو نوازش میکرد و موهایش رو تکان میداد
غرق در افکار بود که صدای آشنایی صدایش زد
لینو:دخترم.....
درسته اون صدای عشق زندگیش بود چقدر دلش برای این صدا تنگ شده بود
بغضی گلوی دختر رو خنجر میزد
ولی فکر میکنید برای چی بغض کرد
چون عشقش رو از دست داده بود
توهم زده بود.......
و این توهم باعث شد بعد از دوسال دختر دلیل زندگیش رو در آغوش بگیره
پایان.....
۱۵.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.