p¹
p¹
بارون میبارید.....
همجا خیس حتی من...
نامادریم از خونه بیرونم کردـ...
آواره توی خیابونا بودم....
یه خونه ی لوکس دیدم واردش شدم کسی نبود یعنی کی میتونه خونه به این قشنگیو بدون قفل کردن درش تنها بزاره اگه دزد بزنه چی
ک یهو همجا تاریک شد....
وقتی چراغا روشن بود یجای دیگه بودم انگار توی چند ثانیه کلا خونرو عوض کردم
خونه ترسناک شده بود صدای قدم های یکی به گوشم رسید....
ک یهو یکی دستشو روی گردنم کشید وقتی برگشتم با یه پسر قد بلند و موهای مشکی مواجه شدم.....
اومد نزدیک و زبون سردشو روی گردنم کشید و گفت: اومم.. خون شیرینی داری. ـ..
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هامممم؟ 💖❤
اگه خوبه بگید ادامه بدم؟
بارون میبارید.....
همجا خیس حتی من...
نامادریم از خونه بیرونم کردـ...
آواره توی خیابونا بودم....
یه خونه ی لوکس دیدم واردش شدم کسی نبود یعنی کی میتونه خونه به این قشنگیو بدون قفل کردن درش تنها بزاره اگه دزد بزنه چی
ک یهو همجا تاریک شد....
وقتی چراغا روشن بود یجای دیگه بودم انگار توی چند ثانیه کلا خونرو عوض کردم
خونه ترسناک شده بود صدای قدم های یکی به گوشم رسید....
ک یهو یکی دستشو روی گردنم کشید وقتی برگشتم با یه پسر قد بلند و موهای مشکی مواجه شدم.....
اومد نزدیک و زبون سردشو روی گردنم کشید و گفت: اومم.. خون شیرینی داری. ـ..
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هامممم؟ 💖❤
اگه خوبه بگید ادامه بدم؟
۳.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.