فیک شوگا
فیک شوگا
گذر سال
پارت ۲۰
.
.
جین:نفس گیری کرد خو حالا توضیح بده
ا.ت:در حال توضیح
جین:درسته که یونا دیگه پیشت نیست ولی حق نداری یه همچین کاری با خودت انجام بدی و صرفا فقط و فقط به خاطر خودت و یونا دیگه بلایی سر خودت نیار نمیگم که یونا رو فراموش کن نه یونا نصفی از وجود تو هست ولی دیگه یونا نیست سعی کن کمتر بهش فکر کنی به آینده خودت فکر کن که قراره به ارزوت پزشک شدن برسی ازدواج کنی و بچه دار بشی و از بچه ات مراقبت کنی
ا.ت:میدونم سوکجینا ولی نمیتونم خودت گفتی یونا نصفی از وجود منه پس من نمیتونم نبود نصفی از وجودمو تو زندگیم نادیده بگیرم سخته هیچکس درکم نمیکنه تهیونگم همینو میگه ولی سخته سخت از کسی که بیشتر روزای خوشتو باهاش بودی دلکندن و کمرنگ کردن نقشش توی زندگیت واقعا سخته سخت
سوکجینا :میدونم ا.ت ولی همه چی درست میشه میدونی فکر کنم با اومدن به شخص جدید تو زندگیت همه چی درست بشه ولی ما الان نمیدونیم اون شخص کیه و چیه ولی هرچی هست تو الان بهش نیاز داری و سعی کن با بقیه مشورت کنی ولی یه سوال رو ازت قاطعانه میپرسم جواب بده
تا حالا با دیدن کسی تپش قلب گرفتی؟؟
ا.ت:همینطور به صورت جین خیره شده بودم و داشتم به زمانی که شوگا و میدیدم فکر میکردم اره من با هر دفع دیدن شوگا تپش قلب میگیرمو دلهره به جونم میوفته ولی آیا الان باید این موضوع رو به جین بگم نه بهش میگم نیاز به وقت دارم که یکم فکر کنم
اره همینه درسته
ا.ت:خب راستش نیاز به یکم فکر کردن دارم خوشحال شدم از دیدارت سوکجینا باید برم اتاقم الان نگرانم میشن فقط قبلش شمارتو میدی
جین:هرجور راحتی، اوه حتما این شماره۰۹..........
ا.ت:ممنون خدافظ
و ازاونجا دور شدم اروم اروم رفتم سمت اتاقم امم اتاقم شماره چند بود ۶۸نه۶۹نه ۶۷اره شصت و هفت رفتم نزدیک در که یهو صدایی به گوشم خورد صدای شوگا بود
آخه جیمین خنگ مگه بهت نگفتم مراقب این دختر باش الان حالش دست خودش نیست کار دست خودش میدم ما میوفتیم تو دردسر تو که میدونی الان هیچ تسلطی نداره اون با دیدن یه سنگ قبر روانی شده میفهمییی
با کلمه روانی که شوگا گفت تموم حسای خوبی که جیم بهم منتقل کرده بود از بین رفت در و باز کردم و رفتم تو که جیمین یه هینیی کشید
آروم و با لبخند تلخ گفتم: به دیدن یه دختر که دلتنگ نصفی از وجودش شده و بهش میگن روانی عکس العمل نشون دادن داره ؟
شوگا که متوجه حرف اشتباهش شده بود گفت:به خدا ا.ت من منظ....
نذاشتم حرفش و آدامه بده دستم گذاشتم رو لبم و گفتم:هیششش حرفاتو زدی تموم شد الآنم خسته ام میخوام تنها باشم اگه میشه از اتاق یه روانی برین بیرون
.
.
.
اینم به خاطر هفت جد و آباد خودمو یکی از دوستان 😂 ببخش حرفم شوخیه به دل نگیری یه وقت
♥️حمایت♥️
گذر سال
پارت ۲۰
.
.
جین:نفس گیری کرد خو حالا توضیح بده
ا.ت:در حال توضیح
جین:درسته که یونا دیگه پیشت نیست ولی حق نداری یه همچین کاری با خودت انجام بدی و صرفا فقط و فقط به خاطر خودت و یونا دیگه بلایی سر خودت نیار نمیگم که یونا رو فراموش کن نه یونا نصفی از وجود تو هست ولی دیگه یونا نیست سعی کن کمتر بهش فکر کنی به آینده خودت فکر کن که قراره به ارزوت پزشک شدن برسی ازدواج کنی و بچه دار بشی و از بچه ات مراقبت کنی
ا.ت:میدونم سوکجینا ولی نمیتونم خودت گفتی یونا نصفی از وجود منه پس من نمیتونم نبود نصفی از وجودمو تو زندگیم نادیده بگیرم سخته هیچکس درکم نمیکنه تهیونگم همینو میگه ولی سخته سخت از کسی که بیشتر روزای خوشتو باهاش بودی دلکندن و کمرنگ کردن نقشش توی زندگیت واقعا سخته سخت
سوکجینا :میدونم ا.ت ولی همه چی درست میشه میدونی فکر کنم با اومدن به شخص جدید تو زندگیت همه چی درست بشه ولی ما الان نمیدونیم اون شخص کیه و چیه ولی هرچی هست تو الان بهش نیاز داری و سعی کن با بقیه مشورت کنی ولی یه سوال رو ازت قاطعانه میپرسم جواب بده
تا حالا با دیدن کسی تپش قلب گرفتی؟؟
ا.ت:همینطور به صورت جین خیره شده بودم و داشتم به زمانی که شوگا و میدیدم فکر میکردم اره من با هر دفع دیدن شوگا تپش قلب میگیرمو دلهره به جونم میوفته ولی آیا الان باید این موضوع رو به جین بگم نه بهش میگم نیاز به وقت دارم که یکم فکر کنم
اره همینه درسته
ا.ت:خب راستش نیاز به یکم فکر کردن دارم خوشحال شدم از دیدارت سوکجینا باید برم اتاقم الان نگرانم میشن فقط قبلش شمارتو میدی
جین:هرجور راحتی، اوه حتما این شماره۰۹..........
ا.ت:ممنون خدافظ
و ازاونجا دور شدم اروم اروم رفتم سمت اتاقم امم اتاقم شماره چند بود ۶۸نه۶۹نه ۶۷اره شصت و هفت رفتم نزدیک در که یهو صدایی به گوشم خورد صدای شوگا بود
آخه جیمین خنگ مگه بهت نگفتم مراقب این دختر باش الان حالش دست خودش نیست کار دست خودش میدم ما میوفتیم تو دردسر تو که میدونی الان هیچ تسلطی نداره اون با دیدن یه سنگ قبر روانی شده میفهمییی
با کلمه روانی که شوگا گفت تموم حسای خوبی که جیم بهم منتقل کرده بود از بین رفت در و باز کردم و رفتم تو که جیمین یه هینیی کشید
آروم و با لبخند تلخ گفتم: به دیدن یه دختر که دلتنگ نصفی از وجودش شده و بهش میگن روانی عکس العمل نشون دادن داره ؟
شوگا که متوجه حرف اشتباهش شده بود گفت:به خدا ا.ت من منظ....
نذاشتم حرفش و آدامه بده دستم گذاشتم رو لبم و گفتم:هیششش حرفاتو زدی تموم شد الآنم خسته ام میخوام تنها باشم اگه میشه از اتاق یه روانی برین بیرون
.
.
.
اینم به خاطر هفت جد و آباد خودمو یکی از دوستان 😂 ببخش حرفم شوخیه به دل نگیری یه وقت
♥️حمایت♥️
۶.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.