فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۶
فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۶
ا.ت ویو
دوباره لپتاپ و روشن کردم و داشتم خبر های جدید رو میخوندم...ک یچیزی توجمو به خودش جلب کرد...قاچاق مواد...ک توسط دو مافیا صورت میگرفته...و پلیس ها فقط یکی از اون مافیا هارو دستگیر کرده..
واقعا خبری جالبه...بیشتر تحقیق کردم...ک صدا خانم چانگ اومد..
خانم چانگ: چیکار میکنی...کارآموز چوی..
ا.ت: خب دارم این خبرو دنبال میکنم...
سرشو جلو آورد...و به صفحه لپتاپ خیره شد...
خانم چانگ: خبر دو مافیا..
ا.ت: بلی...
خانم چانگ: نتیجه تحقیق تو واسم یادداشت کن...
ا.ت: چشم...
و بعدش رفت..منم یه برگه و خودکار برداشتم و هرچیزی ک خونده بودمش و نوشتم...و بعدش بلند شدم..تا برگه رو به خانم چانگ ببرم...
برگه رو به خانم دادم..و دوباره برگشتم تو جام..نزدیک صندلیم بودم ک اون پسره از جاش بلند شدو شونم به شونش خورد ک لیوان آب ک دستش بود ریخت روم....
سئوک: وای ببخشید...بزار الان پاکش میکنم..
ا.ت: نه نه...
یه دستمال برداشت و خاست باهاش آب لباسمو خشک کنه ک یه دستی مانعش شد نگا کردم جونگکوک بود...دستشو گرفت و گفت..
جونگکوک: گفتش ک نیاز نیس...پس چرا هی میخای بهش دست بزنی...
سئوک: ببخشید..اما این موضوع بین منو خانم چوی بود..شما اینجا چیکارین...
جونگکوک: یه دوست...
سئوک: یه دوست!
جونگکوک: آره...
ا.ت: خب بسه چیزی خاصی نبود...
کتمو از تنم بیرون کردم...کاش نمیپوشدمش رو صندلی جاش خوب بود..الان خیسی خیسه...اوفف..
جونگکوک: بیا اینو تنت کن...سرما میخوری...
نگا کردم کت خودش بود..
ا.ت: خودت...
جونگکوک:چیزیم نمیشه...بیا..بگیرش...
کت و از دستش گرفتم و تنم کردم...وای خدا چرا اینقد بزرگه...
ا.ت: ميگما این چرا اینقد بزرگه...
جونگکوک: اون بزرگ نیس تو زیادی کوچیکی...
ا.ت: هی آقا خرگوشه
جونگکوک: خانم خوابآلو..
خانم چانگ: اینجا چیخبره...
ا.ت: هیچی...
خانم چانگ: خب پس به کارتون برسین...
جونگکوک و ا.ت: چشم...
جونگکوک با یه چشمک تو جاش نشست و منم رفتم و تو جام نشستم..ک دوباره اون پسره گفت...
سئوک: ببخشید واقعا.
ا.ت: اشکالی نداره...
و بعدش دوباره مشغول کارم شدم...و دیگه به اطرافم اهمیت ندادم...
غلط املایی بود معذرت ⚘
خب بچه ها الان متوجه شدم بعضی جاها نوشتم خانم جانگ و بعضی جاها نوشتم خانم چانگ..اگه اشتباه نوشته بودم شما اونو خانم چانگ بخونین.
و اینکه قضیه رفتنم از ویس..
گفتم ممکنه برم...اما الان نه خیلی دوس داشتم همیشه اینجا با شما باشم...اما خب نمیشه...بعدی تموم کردن این دو فیک فیک پادشاهی و مافیا رو میزارم و بعدی اون ممکنه کلا برم و یا شاید قبل اون برم.
و اینکه از این بعد هر شب ممکنه فقط یه پارت بزارم...چون سرم شلوغه نمیتونم زیاد فعالیت کنم.
پس بایت تاخیر و بد نوشتن معذرت میخوام ❤
ا.ت ویو
دوباره لپتاپ و روشن کردم و داشتم خبر های جدید رو میخوندم...ک یچیزی توجمو به خودش جلب کرد...قاچاق مواد...ک توسط دو مافیا صورت میگرفته...و پلیس ها فقط یکی از اون مافیا هارو دستگیر کرده..
واقعا خبری جالبه...بیشتر تحقیق کردم...ک صدا خانم چانگ اومد..
خانم چانگ: چیکار میکنی...کارآموز چوی..
ا.ت: خب دارم این خبرو دنبال میکنم...
سرشو جلو آورد...و به صفحه لپتاپ خیره شد...
خانم چانگ: خبر دو مافیا..
ا.ت: بلی...
خانم چانگ: نتیجه تحقیق تو واسم یادداشت کن...
ا.ت: چشم...
و بعدش رفت..منم یه برگه و خودکار برداشتم و هرچیزی ک خونده بودمش و نوشتم...و بعدش بلند شدم..تا برگه رو به خانم چانگ ببرم...
برگه رو به خانم دادم..و دوباره برگشتم تو جام..نزدیک صندلیم بودم ک اون پسره از جاش بلند شدو شونم به شونش خورد ک لیوان آب ک دستش بود ریخت روم....
سئوک: وای ببخشید...بزار الان پاکش میکنم..
ا.ت: نه نه...
یه دستمال برداشت و خاست باهاش آب لباسمو خشک کنه ک یه دستی مانعش شد نگا کردم جونگکوک بود...دستشو گرفت و گفت..
جونگکوک: گفتش ک نیاز نیس...پس چرا هی میخای بهش دست بزنی...
سئوک: ببخشید..اما این موضوع بین منو خانم چوی بود..شما اینجا چیکارین...
جونگکوک: یه دوست...
سئوک: یه دوست!
جونگکوک: آره...
ا.ت: خب بسه چیزی خاصی نبود...
کتمو از تنم بیرون کردم...کاش نمیپوشدمش رو صندلی جاش خوب بود..الان خیسی خیسه...اوفف..
جونگکوک: بیا اینو تنت کن...سرما میخوری...
نگا کردم کت خودش بود..
ا.ت: خودت...
جونگکوک:چیزیم نمیشه...بیا..بگیرش...
کت و از دستش گرفتم و تنم کردم...وای خدا چرا اینقد بزرگه...
ا.ت: ميگما این چرا اینقد بزرگه...
جونگکوک: اون بزرگ نیس تو زیادی کوچیکی...
ا.ت: هی آقا خرگوشه
جونگکوک: خانم خوابآلو..
خانم چانگ: اینجا چیخبره...
ا.ت: هیچی...
خانم چانگ: خب پس به کارتون برسین...
جونگکوک و ا.ت: چشم...
جونگکوک با یه چشمک تو جاش نشست و منم رفتم و تو جام نشستم..ک دوباره اون پسره گفت...
سئوک: ببخشید واقعا.
ا.ت: اشکالی نداره...
و بعدش دوباره مشغول کارم شدم...و دیگه به اطرافم اهمیت ندادم...
غلط املایی بود معذرت ⚘
خب بچه ها الان متوجه شدم بعضی جاها نوشتم خانم جانگ و بعضی جاها نوشتم خانم چانگ..اگه اشتباه نوشته بودم شما اونو خانم چانگ بخونین.
و اینکه قضیه رفتنم از ویس..
گفتم ممکنه برم...اما الان نه خیلی دوس داشتم همیشه اینجا با شما باشم...اما خب نمیشه...بعدی تموم کردن این دو فیک فیک پادشاهی و مافیا رو میزارم و بعدی اون ممکنه کلا برم و یا شاید قبل اون برم.
و اینکه از این بعد هر شب ممکنه فقط یه پارت بزارم...چون سرم شلوغه نمیتونم زیاد فعالیت کنم.
پس بایت تاخیر و بد نوشتن معذرت میخوام ❤
۱۱.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.