گل ارکیدا
part ¹⁰
داشتم تک تک نکته های درس رو ریز ریز به لوکا میگفتم و اونم مینوشت که با صدای در دست کشیدیم
تهیونگ بود بابا چقد این آدم فوضوله من میدونم دلش تاقت نیاورده اومده ببینیه اینجا چیکار میکنیم سعی کردم خیلی مؤدبانه جوابشو جلوی لوکا بدم
ات : چیزی شده
تهیونگ : ام خوب چون من رشتم ریاضی بوده گفتم شاید بتونم کمتون کنم
لوکا : او البته بفرمایید
عیششش این از کجا میدونست ما داریم ریاضی کار میکنیم شرط میبندم مامانم از زیر زبون لوکا کشیده بعدشم این گراز از زیر زبون مامانم کشیده هوفییی کشیدم و یکم جمع و حور تر روی تخت نشستم تهیونگ صندلی میز آرایشمو کشید جلو و روبه تخت نشست
تمام مدت لوکا هر سوالی داشت تهیونگ نمیذاشت من جواب بدم بیشعور میخواد حرصمو در بیاره تقریبا تمام درس و تهیونگ به لوکا توضیح داد نمی دونم چرا تو این مواقعجذاب تر میشه تمام مدتی که تهیونگ درسو توضیح میداد من مث گاو زل زده بودم بهش که انگار خودشم متوجه شده بود ولی به روش نیاورد که یهو احساس کردم لوکا بجای ما خجالت کشیده با کمی حس مهذب بودن لب زد
لوکا : ام خوب ممنون از توضیحاتتون من دیگه باید برم
ات : اما هنوز یه صحفش مونده
لوکا : اونا تمرینه خودم میتونم انجامش بدم
لوکا تمام وسایشو گذاشت تو کیفش و بعد از رو تخت بلند شد و با ما خدا حافظی کرد و رفت منم بلند شدم که دنبالش برم بدرقش کنم که تهیونگ دستمو کشید
تهیونگ : چرا دوستاتو دعوت میکنی خونتون اصلا چه معنی داره که تو دوستِ پسر داشته باشی
روی حرف ِ خیلی تاکید کرد هه بزار حرصیش کنم
ات : اون دوستمه نیاز به کمک داشت منم کمکش کردم
تهیونگ : مگه آدم غط بود چرا از تو کمک خواست
ات : نمیدونم شاید احساس کرده با من راحت تره
با این حرفم محکم کوبیدم به درو به سمتم حجوم آورد جوری چسبید بهم که احساس کردم بین اون و در دارم له میشم بین دندوناش که چفت شده بود غورید
تهیونگ : حق نداره با تو راحت باشه فهمیدی
ات : آخه به توچه من با هر کسی که دلم بخواد دوست میشم و باهاش راحتم اونا هم میتونن باهام راحت باشن
صوتشو به صورتم نزدیک کرد جوری که فقط یه سانت بینمون فاصله بود
نفس های داغش توی صورتم فرود میومد
طوری با ملایمت شروع به صحبت کرد که لزری به تنم افتاد
تهیونگ : نکنه این پسره همونیه که دوسش داشتی
از لحنش ترس بهم حجوم آورد اما دست خودم نبود و حرفی رو به زبون آوردم که باعث پشیمونیم شد
ات : آ آره
میتونستم خشمو تو چشماش ببینم لباشو به گوشم رسوند آورم پچ زد
ادامه کامنت
فالو ♡
داشتم تک تک نکته های درس رو ریز ریز به لوکا میگفتم و اونم مینوشت که با صدای در دست کشیدیم
تهیونگ بود بابا چقد این آدم فوضوله من میدونم دلش تاقت نیاورده اومده ببینیه اینجا چیکار میکنیم سعی کردم خیلی مؤدبانه جوابشو جلوی لوکا بدم
ات : چیزی شده
تهیونگ : ام خوب چون من رشتم ریاضی بوده گفتم شاید بتونم کمتون کنم
لوکا : او البته بفرمایید
عیششش این از کجا میدونست ما داریم ریاضی کار میکنیم شرط میبندم مامانم از زیر زبون لوکا کشیده بعدشم این گراز از زیر زبون مامانم کشیده هوفییی کشیدم و یکم جمع و حور تر روی تخت نشستم تهیونگ صندلی میز آرایشمو کشید جلو و روبه تخت نشست
تمام مدت لوکا هر سوالی داشت تهیونگ نمیذاشت من جواب بدم بیشعور میخواد حرصمو در بیاره تقریبا تمام درس و تهیونگ به لوکا توضیح داد نمی دونم چرا تو این مواقعجذاب تر میشه تمام مدتی که تهیونگ درسو توضیح میداد من مث گاو زل زده بودم بهش که انگار خودشم متوجه شده بود ولی به روش نیاورد که یهو احساس کردم لوکا بجای ما خجالت کشیده با کمی حس مهذب بودن لب زد
لوکا : ام خوب ممنون از توضیحاتتون من دیگه باید برم
ات : اما هنوز یه صحفش مونده
لوکا : اونا تمرینه خودم میتونم انجامش بدم
لوکا تمام وسایشو گذاشت تو کیفش و بعد از رو تخت بلند شد و با ما خدا حافظی کرد و رفت منم بلند شدم که دنبالش برم بدرقش کنم که تهیونگ دستمو کشید
تهیونگ : چرا دوستاتو دعوت میکنی خونتون اصلا چه معنی داره که تو دوستِ پسر داشته باشی
روی حرف ِ خیلی تاکید کرد هه بزار حرصیش کنم
ات : اون دوستمه نیاز به کمک داشت منم کمکش کردم
تهیونگ : مگه آدم غط بود چرا از تو کمک خواست
ات : نمیدونم شاید احساس کرده با من راحت تره
با این حرفم محکم کوبیدم به درو به سمتم حجوم آورد جوری چسبید بهم که احساس کردم بین اون و در دارم له میشم بین دندوناش که چفت شده بود غورید
تهیونگ : حق نداره با تو راحت باشه فهمیدی
ات : آخه به توچه من با هر کسی که دلم بخواد دوست میشم و باهاش راحتم اونا هم میتونن باهام راحت باشن
صوتشو به صورتم نزدیک کرد جوری که فقط یه سانت بینمون فاصله بود
نفس های داغش توی صورتم فرود میومد
طوری با ملایمت شروع به صحبت کرد که لزری به تنم افتاد
تهیونگ : نکنه این پسره همونیه که دوسش داشتی
از لحنش ترس بهم حجوم آورد اما دست خودم نبود و حرفی رو به زبون آوردم که باعث پشیمونیم شد
ات : آ آره
میتونستم خشمو تو چشماش ببینم لباشو به گوشم رسوند آورم پچ زد
ادامه کامنت
فالو ♡
۳.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.