فیک برادر ناتنی من ..... پارت ۷
*ویو کوک*
بردمش توی اتاقم... مامانم براش یه چیزی پهن کرده بود که روش بخوابه... گذاشتمش رو اون و رفتم روییش رو شستم....
نصفه شب بود.. که دیدم غلت خورد رو سرامیک ها.... از اونجایی که سرامیک ها خیلی سرد بود فک کنم برای دختری که پریود ه دل دردش بیشتر میشه... که یهو دیدم داره به خودش میپیچه... بغلش کردم و آوردمش رو تخت پیش خودم
(صبح)
*ویو ا/ت*
با دل درد شدیدم بیدار شدم.. وسط اینجا کی پریود میشه آخهههههه.... وقتی چشامو باز کردم دیدم رو تخت بغل کوکم... از ترسم غلت و بله یهو افتادم زمین... احساس میکردم بچم سقط شد... دلم خیلی درد گرفت یه نگاه توی پنت هاوس اتاقش کردم دیدم روییم توی حیاط روی بنده.... به غیر از کوک کار کی میتونه باشه دیگه... رسما آبروم رفت
*ویو کوک*
تازه صبح شده بود که با صدای بلندی که انگار یکی از طبقه دهم افتاده پائین اومد و بله دیدم ا/تس... وقتی یادم اومد پریود ه سریع بغلش کردم و آوردمش رو تخت
_بلد نیستی رو تخت با دو نفر بخوابی
+م..منظور....ت.. چ..چیه ؟؟
_ولش کن بخواب (سرد)
+آخه باتو ؟؟(آروم)
_پس ب غیر از با کی ؟؟(دم گوش ا/ت)
که یهو کل پتو رو کشید رو سرش...
(ظهر)
دیگه بیدار شده بودیم و همه ی کارامون رو کرده بودیم... که مامان بابام یهو گفتن
م : بچه ها ما داریم میریم خرید و تانصفه شب هم نیستیم
+تا نصفه شببببببب ؟؟؟؟
م : شاید از اون ور رفتیم کلاب عموت (نیشخند_آروم_دم گوش ا/ت که کوک نشنید)
+آ..آها...بباشه
پ: ما دیگه داریم میریم باهم دعوا نکنیدا
+باشه
_سعی میکنیم (پوزخند)
*ویو ا/ت*
الان درست دیدم ؟؟ اون خندید ؟؟ این مهم نیستتتت.... یعنی چی سعی میکنیممممممم... امیدوارم دوست دختر داشته باشههههه... وای ا/ت این چ فکراییه.... اون داداشته..
(عصر)
_من دارم میرم بیرون (سرد)
+کجا ؟؟(تند)
برگشت و یه نگاهی بهم کرد و گفت
_دارم با دوستام میرم بیرون (سرد)
خجالت میکشیدم بهش بگم برام پد بگیره اما سعی کردم بگم
+میشه برام یه... یه پ...
_فهمیدم... باشه (سرد)
اوه یادم رفته اونم میدونه...
(۵ دقیقه بعد)
...
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
بردمش توی اتاقم... مامانم براش یه چیزی پهن کرده بود که روش بخوابه... گذاشتمش رو اون و رفتم روییش رو شستم....
نصفه شب بود.. که دیدم غلت خورد رو سرامیک ها.... از اونجایی که سرامیک ها خیلی سرد بود فک کنم برای دختری که پریود ه دل دردش بیشتر میشه... که یهو دیدم داره به خودش میپیچه... بغلش کردم و آوردمش رو تخت پیش خودم
(صبح)
*ویو ا/ت*
با دل درد شدیدم بیدار شدم.. وسط اینجا کی پریود میشه آخهههههه.... وقتی چشامو باز کردم دیدم رو تخت بغل کوکم... از ترسم غلت و بله یهو افتادم زمین... احساس میکردم بچم سقط شد... دلم خیلی درد گرفت یه نگاه توی پنت هاوس اتاقش کردم دیدم روییم توی حیاط روی بنده.... به غیر از کوک کار کی میتونه باشه دیگه... رسما آبروم رفت
*ویو کوک*
تازه صبح شده بود که با صدای بلندی که انگار یکی از طبقه دهم افتاده پائین اومد و بله دیدم ا/تس... وقتی یادم اومد پریود ه سریع بغلش کردم و آوردمش رو تخت
_بلد نیستی رو تخت با دو نفر بخوابی
+م..منظور....ت.. چ..چیه ؟؟
_ولش کن بخواب (سرد)
+آخه باتو ؟؟(آروم)
_پس ب غیر از با کی ؟؟(دم گوش ا/ت)
که یهو کل پتو رو کشید رو سرش...
(ظهر)
دیگه بیدار شده بودیم و همه ی کارامون رو کرده بودیم... که مامان بابام یهو گفتن
م : بچه ها ما داریم میریم خرید و تانصفه شب هم نیستیم
+تا نصفه شببببببب ؟؟؟؟
م : شاید از اون ور رفتیم کلاب عموت (نیشخند_آروم_دم گوش ا/ت که کوک نشنید)
+آ..آها...بباشه
پ: ما دیگه داریم میریم باهم دعوا نکنیدا
+باشه
_سعی میکنیم (پوزخند)
*ویو ا/ت*
الان درست دیدم ؟؟ اون خندید ؟؟ این مهم نیستتتت.... یعنی چی سعی میکنیممممممم... امیدوارم دوست دختر داشته باشههههه... وای ا/ت این چ فکراییه.... اون داداشته..
(عصر)
_من دارم میرم بیرون (سرد)
+کجا ؟؟(تند)
برگشت و یه نگاهی بهم کرد و گفت
_دارم با دوستام میرم بیرون (سرد)
خجالت میکشیدم بهش بگم برام پد بگیره اما سعی کردم بگم
+میشه برام یه... یه پ...
_فهمیدم... باشه (سرد)
اوه یادم رفته اونم میدونه...
(۵ دقیقه بعد)
...
#لایک_کن
#کامنت_بزار
#ایگ_نکن
۲۴.۹k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.