فیک عمارت گمشده p20
سلام قشنگای من خوبین خوب این پارت رو زود گذاشتم که یه دوست قشنگمون درخواست فیک جیمین کردن واین پارت رو گذاشتم که یعنی این احتمالا پارت اخره والا خودمم نمیدونم تا کجا بکشه ولی اگه نشد بقیشو بنویسم ادامشو مینویسم
فیک عمارت گمشده پارت 20
انچه گذشت:
جونگ سو:اره همین انتظارو داشتم ولی دیگه از قدرت استفاده نمیکنی فهمیدی
ات:قبوله
انچه خواهید دید:
جونگ کوک:جین یه لحظه بیا
جین:اومدم خب بگو
جونگ کوک:میگم ات یکم مشکوک نشده چرا هرچی جونگ سو میگه قبول میکنه ها این تو نقشمون نبوده راستی ات اونجا داشت بهت چی میگفت که تو داشتی گریه میکردی
جین:(وای داد بر من الان بهش چی بگم اها اینو میگم)هیچی بابا فقط خواست به حرفاش گوش بده که زودتر به نقشمون برسیم واز پادراریمش واونجاهم بخاطر اینکه تیر خورده بود گریه میکردم که بلایی سرش نیاد همین وگرنه چیز خواصی نبود
جونگ کوک:اوکیی پس خوبه
(ویو نویسنده)
جونگ سو و ات درحال جنگیدن بودن ات تو مبارزه خیلی خوب بود واصلا از قدرتش استفاده نمیکرد و همین طور به این بازیی که جونگ سو راه انداخت ادامه دادن تا اینکه کم کم جونگ سو خسته میشه وات همونجا وایمیسته و میگه)
ات:هه جونگ سو فکر نمیکردم انقدر ادم ضعیفی باشی بهتر نیست همینجا به این بازی خاتمه بدیم
جونگ سو:هه نه هرگز هیچ وقت من کنار نمیکشم این بازی و جنگو خودم به راه انداختم خودمم تمامش میکنم هیچ وقت نمیزارم که تو برنده بشی هرگز
ات:وای جونگ سو خودتو نگا کن چقدر خسته و نا توان شدی پس چطور میتونی بگی نمیزاری من برنده بشم تو دربرابر من هیچی نیستی من راحت میتونم تو شکست بدم ولی تو هرگز نمیتونی من میگم بیا معامله کنیم
جونگ سو:اون وقت معامله خانوم چی هستن
ات:اینکه تسلیم بشی و من برنده بشم یا اینکه باهم دست دوستی بدیم و قاتل خانوادتو پیدا کنیم هوم نظرت چیه اتحاد یا جنگ
جونگ سو:وای ات چرا تو همیشه باعث خنده من.... میشی وای... یکم فکر کن من میتونم با دشمنم دست دوستی بدم اره وقتی من میدونم تو خانوادمو کشتی بعد چطور میتونی بگی بریم ببینیم کی خانوادتو کشته من هیچ وقت نه باتو اتحاد میشم نه میزارم تو منو شکست بدی فهمیدی
ات:واقعا باشه خودت خواستی ولی اگه من بردم باید برای همیشه از اینجا بری و دیگه هرگز برنگردی اوکی الانم خواهیم دید که کی برنده میشه
(ویو نویسنده)
بله دیگه این بزرگواران نه اتحادو قبول کردن نه اینکه شکست بخورن
پس ات قبول کرد که جونگ سو ببره ولی نه به اون روش بر طبق نقشه که وقتی جونگ سو ات رو کشت ودیگه خسته شد اعضا اونو بیهوش میکنن و حافظشو پاک میکنن و اکنون لجظه نهایی فرا رسید )
جین:اتتتتتتتت نههههه چرا اینکارو کردی
کوک:اتتت.... مگه نگفتی تنهامون نمیزاری چرا چرا گذاشتی این عوضی ببره
جیهوپ:الان ات اینو نمیخواد بچه ها ات اینو میخواد که اونو نکشیم و حافظشو پاک کنیم وگرنه اگه اینبار تناسخ پیدا کنه بازم همین اتفاق میوفته
تهیونگ:جیهوپ چطور میتونیم به فکر ات نباشیم بریم نقشه رو انجام بدیم ها
ات:اخ ای....بچه ها.. من ....خوبم....جین ..من ..به ..تو.. چی.. گفت..م ها...چرا...هنوز..اینجایین...الان...جون..گ..س.و..بهوش....میاد ..زود..باشین..دیگه (این حرفارو باحالت نفس نفس زدن میگه چون بزور داره نفس میکشه و تیر تو قلبش خورده والا ما نفهمیدیم چرا هنوز زندست فکر کنم سمت راست خورده)
جین:گفتی ولی ما گوش نکردیم ببخشید الان تو به جای ما باشی میری سمت دشمنت یا دوستت ها
ات:جین ...من...بهت... گفتم.. نزارین ..من ...گریه هاتو...نو.. یادم..باشه..قبل...مردن..الا..ن ..برین..دیگه ..زود ..باشی....
جونگ کوک:چیشد ات ات ات جین چرا ات بیدار نمیشه اتتتت بیدار شو ما ..بدون ....تو.... نمی.... تونیم.... لطف...ا بیدار.. شو (بغض و گریه)
جین:....
خوب دوستان وعزیزان گرامی ادامشو الان میزارم چون دیگه میدونید ویسگون چیکار میکنه نه اگه خوشتون اومد حمایت کنید
فیک عمارت گمشده پارت 20
انچه گذشت:
جونگ سو:اره همین انتظارو داشتم ولی دیگه از قدرت استفاده نمیکنی فهمیدی
ات:قبوله
انچه خواهید دید:
جونگ کوک:جین یه لحظه بیا
جین:اومدم خب بگو
جونگ کوک:میگم ات یکم مشکوک نشده چرا هرچی جونگ سو میگه قبول میکنه ها این تو نقشمون نبوده راستی ات اونجا داشت بهت چی میگفت که تو داشتی گریه میکردی
جین:(وای داد بر من الان بهش چی بگم اها اینو میگم)هیچی بابا فقط خواست به حرفاش گوش بده که زودتر به نقشمون برسیم واز پادراریمش واونجاهم بخاطر اینکه تیر خورده بود گریه میکردم که بلایی سرش نیاد همین وگرنه چیز خواصی نبود
جونگ کوک:اوکیی پس خوبه
(ویو نویسنده)
جونگ سو و ات درحال جنگیدن بودن ات تو مبارزه خیلی خوب بود واصلا از قدرتش استفاده نمیکرد و همین طور به این بازیی که جونگ سو راه انداخت ادامه دادن تا اینکه کم کم جونگ سو خسته میشه وات همونجا وایمیسته و میگه)
ات:هه جونگ سو فکر نمیکردم انقدر ادم ضعیفی باشی بهتر نیست همینجا به این بازی خاتمه بدیم
جونگ سو:هه نه هرگز هیچ وقت من کنار نمیکشم این بازی و جنگو خودم به راه انداختم خودمم تمامش میکنم هیچ وقت نمیزارم که تو برنده بشی هرگز
ات:وای جونگ سو خودتو نگا کن چقدر خسته و نا توان شدی پس چطور میتونی بگی نمیزاری من برنده بشم تو دربرابر من هیچی نیستی من راحت میتونم تو شکست بدم ولی تو هرگز نمیتونی من میگم بیا معامله کنیم
جونگ سو:اون وقت معامله خانوم چی هستن
ات:اینکه تسلیم بشی و من برنده بشم یا اینکه باهم دست دوستی بدیم و قاتل خانوادتو پیدا کنیم هوم نظرت چیه اتحاد یا جنگ
جونگ سو:وای ات چرا تو همیشه باعث خنده من.... میشی وای... یکم فکر کن من میتونم با دشمنم دست دوستی بدم اره وقتی من میدونم تو خانوادمو کشتی بعد چطور میتونی بگی بریم ببینیم کی خانوادتو کشته من هیچ وقت نه باتو اتحاد میشم نه میزارم تو منو شکست بدی فهمیدی
ات:واقعا باشه خودت خواستی ولی اگه من بردم باید برای همیشه از اینجا بری و دیگه هرگز برنگردی اوکی الانم خواهیم دید که کی برنده میشه
(ویو نویسنده)
بله دیگه این بزرگواران نه اتحادو قبول کردن نه اینکه شکست بخورن
پس ات قبول کرد که جونگ سو ببره ولی نه به اون روش بر طبق نقشه که وقتی جونگ سو ات رو کشت ودیگه خسته شد اعضا اونو بیهوش میکنن و حافظشو پاک میکنن و اکنون لجظه نهایی فرا رسید )
جین:اتتتتتتتت نههههه چرا اینکارو کردی
کوک:اتتت.... مگه نگفتی تنهامون نمیزاری چرا چرا گذاشتی این عوضی ببره
جیهوپ:الان ات اینو نمیخواد بچه ها ات اینو میخواد که اونو نکشیم و حافظشو پاک کنیم وگرنه اگه اینبار تناسخ پیدا کنه بازم همین اتفاق میوفته
تهیونگ:جیهوپ چطور میتونیم به فکر ات نباشیم بریم نقشه رو انجام بدیم ها
ات:اخ ای....بچه ها.. من ....خوبم....جین ..من ..به ..تو.. چی.. گفت..م ها...چرا...هنوز..اینجایین...الان...جون..گ..س.و..بهوش....میاد ..زود..باشین..دیگه (این حرفارو باحالت نفس نفس زدن میگه چون بزور داره نفس میکشه و تیر تو قلبش خورده والا ما نفهمیدیم چرا هنوز زندست فکر کنم سمت راست خورده)
جین:گفتی ولی ما گوش نکردیم ببخشید الان تو به جای ما باشی میری سمت دشمنت یا دوستت ها
ات:جین ...من...بهت... گفتم.. نزارین ..من ...گریه هاتو...نو.. یادم..باشه..قبل...مردن..الا..ن ..برین..دیگه ..زود ..باشی....
جونگ کوک:چیشد ات ات ات جین چرا ات بیدار نمیشه اتتتت بیدار شو ما ..بدون ....تو.... نمی.... تونیم.... لطف...ا بیدار.. شو (بغض و گریه)
جین:....
خوب دوستان وعزیزان گرامی ادامشو الان میزارم چون دیگه میدونید ویسگون چیکار میکنه نه اگه خوشتون اومد حمایت کنید
۶.۷k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.