فیک عمارت گمشده p:last
فیک عمارت گمشده پارت اخر
جونگ کوک:چیشد ات ات ات جین چرا ات بیدار نمیشه اتتتت بیدار شو ما ..بدون ....تو.... نمی.... تونیم.... لطف...ا بیدار.. شو (بغض و گریه)
جین:بچه ها فایده ای نداره باید بریم حافظه جونگ سو رو قبل بهوش اومدنش پاک کنیم وگرنه تمام نقشه هامون به هم میریزه شما که نمیخواین ات ازمون ناامید بشه میخواین یانه
جونگ کوک:نه نمیخوام باشه بریم ولی تا چند دقیقه دیگه ات ناپدید میشه بعد چکار کنیم
جین:نه نمیشه جونگ سو یه چیزی داره که مطعلق به ات بوده اگه اونو ازش بگیریم ات زنده میمونه پس زود باشین
جونگ کوک:باشه بچه ها بریم شروع کنیم
اعضا:بریم
(ویو نویسنده)
اعضا رفتن سمت جونگ سو تا حافظشو پاک کنن
جونگ کوک:خوب فقط اتا اونجایی که قاتل میاد و خانوادشو میکشه تا اونجا پاک کنین و وقتی ات اونجا بوده رو هم پاک کند و فقط خاطرات بچگیشونو که با ات بوده رو بزارین چون اینطوری میتونیم گردنبند رو بگیریم ازش فهمیدین
اعضا:اوکی فهمیدیم حالا دستای همدیگرو بگیریم
(ویو نویسنده)
و اکنون اینگونه شد که هرچی خاطره بد از ات داشت رو پاک کردن
وفقط چند دقیقه تا لحظه ناپدید شدن ات مونده بود و جونگ سو کم کم بهوش اومد و وقتی چشمش به بدن افتاده بر زمین ات افتاد سریع بلند شد ورفت سمتش
جونگ سو:ات ات بچه ها چرا ات بیدار نمیشه اتتت بیدار شد لطفا
جونگ کوک:جونگ سو ما وقت نداریم برات توضیح بدیم که چه اتفاقی برای ات افتاده و فقط یه چیز میتونه نجاتش بده و اون.... (حرفش با حرف جونگ سو نصفه موند)
جونگ سو:و اون چیز گردنبندشه که پیش منه اره بیا بگیر جونگ کوک هرکاری میخوای بکن با این گردنبند فقط ات رو برگردون
جونگ کوک: اوکی بده هر طور که شده ات برمیگردونیم
بیاین بچه ها بهتون احتیاج دارم اول گردنبندو میزارم روی قلب ات بعد همتون دستاتونو بزارین روی این گردنبند وفشار بدین اوکی حالا
جین:ام چیزه خوب چرا هیچی نشد مطمئنی کار میکنه
جونگ کوک:جین تو چقدر عجله داری یکم صبر کن
جونگ سو:کوک کوک ات ات دستای ات داره تکون میخوره
جونگ کوک:کجا کدوم دستش اها این وایییی اتتتتت تو زنده ایییییییییییی
ات:اخ گوشم کی بود جیغ کشید وای من مردم اینجا بهشته
جونگ سو:چی میگی ات تو زنده ای بهشت چیه
ات:چیییییییییی من زندم ت..ت.وتو منو یادت میاد ها جونگ سو
جونگ سو:اره یادمه چطور میتونم دوست بچگیمو فراموش کنم هوم
بیا بقلم ات خیلی دلم برات تنگ شده بود
ات:الان هیچی یادت نیست که چی شده چی نشده
جونگ سو:هه واقعا فکر کردین حافظم پاک شده نه ولی من دیگه نمیخوام باتو بجنگم میخوام مثل همیشه باهم دوست بشیم تو راست میگفتی یک نفر دیگه خانوادمو کشته ات واقعا متاسفا که این اتفاق برات افتاد منو میبخشی
ات:جونگ سو تو واقعا خودتی این غیر ممکن تو رفتارت 180 درجه تغییر کرده اصلا امکان نداره نکنه موقعی که بیهوش بودی کسی اومده تو ذهنت ها
جونگ سو:اره ات درست حدس زدی وقتی من بیهوش بودم ناگهان تصویر مادرم اومد جلوم وگفت که تو بیگناهی تو سعی داشتی که اونی که خانوادمو کشته پیدا کنی و کسی که خانوادمو کشته سوهو بوده که الان مجازات شده
ات:جونگ سو من واقعا متاسفام که اینطوری شد نگران نباش من خودم به قاضی گفتم اونو به بدترین شکل ممکن مجازات کنه چون اون میخواست منم بکشه اونم تو بدن برادرم بود که اونو کنترل میکرد چند سال پیش قصد داشت منو بکشه ولی نشد
جونگ کوک:......
خوب ادامه پارت اخرو میزارم عزیزان و حمایت یادتون نره
جونگ کوک:چیشد ات ات ات جین چرا ات بیدار نمیشه اتتتت بیدار شو ما ..بدون ....تو.... نمی.... تونیم.... لطف...ا بیدار.. شو (بغض و گریه)
جین:بچه ها فایده ای نداره باید بریم حافظه جونگ سو رو قبل بهوش اومدنش پاک کنیم وگرنه تمام نقشه هامون به هم میریزه شما که نمیخواین ات ازمون ناامید بشه میخواین یانه
جونگ کوک:نه نمیخوام باشه بریم ولی تا چند دقیقه دیگه ات ناپدید میشه بعد چکار کنیم
جین:نه نمیشه جونگ سو یه چیزی داره که مطعلق به ات بوده اگه اونو ازش بگیریم ات زنده میمونه پس زود باشین
جونگ کوک:باشه بچه ها بریم شروع کنیم
اعضا:بریم
(ویو نویسنده)
اعضا رفتن سمت جونگ سو تا حافظشو پاک کنن
جونگ کوک:خوب فقط اتا اونجایی که قاتل میاد و خانوادشو میکشه تا اونجا پاک کنین و وقتی ات اونجا بوده رو هم پاک کند و فقط خاطرات بچگیشونو که با ات بوده رو بزارین چون اینطوری میتونیم گردنبند رو بگیریم ازش فهمیدین
اعضا:اوکی فهمیدیم حالا دستای همدیگرو بگیریم
(ویو نویسنده)
و اکنون اینگونه شد که هرچی خاطره بد از ات داشت رو پاک کردن
وفقط چند دقیقه تا لحظه ناپدید شدن ات مونده بود و جونگ سو کم کم بهوش اومد و وقتی چشمش به بدن افتاده بر زمین ات افتاد سریع بلند شد ورفت سمتش
جونگ سو:ات ات بچه ها چرا ات بیدار نمیشه اتتت بیدار شد لطفا
جونگ کوک:جونگ سو ما وقت نداریم برات توضیح بدیم که چه اتفاقی برای ات افتاده و فقط یه چیز میتونه نجاتش بده و اون.... (حرفش با حرف جونگ سو نصفه موند)
جونگ سو:و اون چیز گردنبندشه که پیش منه اره بیا بگیر جونگ کوک هرکاری میخوای بکن با این گردنبند فقط ات رو برگردون
جونگ کوک: اوکی بده هر طور که شده ات برمیگردونیم
بیاین بچه ها بهتون احتیاج دارم اول گردنبندو میزارم روی قلب ات بعد همتون دستاتونو بزارین روی این گردنبند وفشار بدین اوکی حالا
جین:ام چیزه خوب چرا هیچی نشد مطمئنی کار میکنه
جونگ کوک:جین تو چقدر عجله داری یکم صبر کن
جونگ سو:کوک کوک ات ات دستای ات داره تکون میخوره
جونگ کوک:کجا کدوم دستش اها این وایییی اتتتتت تو زنده ایییییییییییی
ات:اخ گوشم کی بود جیغ کشید وای من مردم اینجا بهشته
جونگ سو:چی میگی ات تو زنده ای بهشت چیه
ات:چیییییییییی من زندم ت..ت.وتو منو یادت میاد ها جونگ سو
جونگ سو:اره یادمه چطور میتونم دوست بچگیمو فراموش کنم هوم
بیا بقلم ات خیلی دلم برات تنگ شده بود
ات:الان هیچی یادت نیست که چی شده چی نشده
جونگ سو:هه واقعا فکر کردین حافظم پاک شده نه ولی من دیگه نمیخوام باتو بجنگم میخوام مثل همیشه باهم دوست بشیم تو راست میگفتی یک نفر دیگه خانوادمو کشته ات واقعا متاسفا که این اتفاق برات افتاد منو میبخشی
ات:جونگ سو تو واقعا خودتی این غیر ممکن تو رفتارت 180 درجه تغییر کرده اصلا امکان نداره نکنه موقعی که بیهوش بودی کسی اومده تو ذهنت ها
جونگ سو:اره ات درست حدس زدی وقتی من بیهوش بودم ناگهان تصویر مادرم اومد جلوم وگفت که تو بیگناهی تو سعی داشتی که اونی که خانوادمو کشته پیدا کنی و کسی که خانوادمو کشته سوهو بوده که الان مجازات شده
ات:جونگ سو من واقعا متاسفام که اینطوری شد نگران نباش من خودم به قاضی گفتم اونو به بدترین شکل ممکن مجازات کنه چون اون میخواست منم بکشه اونم تو بدن برادرم بود که اونو کنترل میکرد چند سال پیش قصد داشت منو بکشه ولی نشد
جونگ کوک:......
خوب ادامه پارت اخرو میزارم عزیزان و حمایت یادتون نره
۵.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.