‹Best Choice›
‹Best Choice›
‹part_⁴›
(فردا صبح )
ویو جونگکوک
از خواب پاشدم ساعت ۹ بود خوبه دیرم نمیشه...بلند شدم رفتم دست شویی و کارهای لازم را انجام دادم اومدم...لباس پوشیدم(اسلاید بعد)موهام و درست کردم عطر تلخم و زدم ..از اتاق زدم بیرون که آجوما اومد طرفم
آجوما:پسرم صبحانه میخوری برات بچینم
جونگکوک:نه آجوما میل ندارم
آجوما :اما حتی دیشب هم شام نخوردی
جونگکوک: اشتها ندارم ...من برم
آجوما:باش پسرم برو خداحافظ
از عمارت زدم بیرون سوار ماشینم شدم و حرکت کردم...اوفففف...حوصله اون یونا رو ندارم..رفتم داخل و پشت میز کارم نشستم و مشغول شدم
....خیلی درگیر بودم که خانم پارک اومد داخل ..سرم و آوردم بالا و نگاهش کردم
جونگکوک:خانم پارک در زدن بلد نیستید(سرد)
ات:ببخشید ... عجله داشتم ...برنامه کاریتون رو آوردم
جونگکوک:بفرمایید(سرد)
ات:خب امروز جلسه دارید با آقای کیم نامجون جلسه ساعت ۱۰ هست ...و....
جونگکوک:خیلی خب میتونید برید(سرد)
ات:بله...فقط آقای جئون
جونگکوک:بله(سرد)
ات:میشه امروز زودتر برم
جونگکوک:به چه دلیل(سرد)
ات:با دوستم قرار دارم چند وقته هم و ندیدیم
جونگکوک:خیلی خب باش برو(سرد)
ات:ممنون
از اتاقک رفت بیرون ...اوفففف این دختر خیلی خوبهههه...اهمممم آروم باش جونگکوک... ولی دامنش خیلی کوتاهه همه پاهاش معلومه اینجا هم بیشتر کامندا پسر هستن.....اوفففف... سری تکون دادم تا از فکر ات بیام بیرون
ات ویو
صبح زود از خواب بیدار شدم ...رفتم دستشویی کار های مربوطه رو کردم و اومدم بیرون رفتم برای پوشیدن لباس خواستم امروز یه لباس متفاوت بپوشم پس پس یه کراپ با دامن انتخاب کردم و پوشیدم(اسلاید بعد)....خیلی خوشگل شده بودم یه آرایش ساده هم کردم عطر مورد علاقم هم زدم و دیگه آماده بودم گوشیم و گذاشتم داخل کیفم رفتم پایین بابام صبحانه رو چیده بود صبحانه خوردم و از بابام تشکر کردم و رفتم شرکت .........چند ساعت بود که اومده بودم که دوستم زنگ زد جواب دادم
ات:الو
لارا:سلام خوبی
ات:سلام خوبم تو خوبی
لارا:خوبم ممنون
ات:بله کاری داری
لارا:آره امشب بیا بریم بار
ات:امممم...نمیدونم بزار ببینم چی میشه
لارا:اوفف...بیا بریم دیگه خیلی وقته نرفتیم
لارا راست میگه ها خیلی وقته نرفتم پس مشکلی نداره میرم
ات:خیلی خب میامم
لارا:یسسس همینه ..پس منتظرم
ات:منم بای
لارا:بای
بعد از خداحافظی برنامه آقای جئون و برداشتم و رفتم سمت اتاق وقتی در زدم وارد شدم منتظر جواب اون نموندم که بهم گفت چرا بدون اجازه اومدم ...منم معذرت خواهی کردم و برنامه رو براش گفتم...بعد از اتاق با اجازه اون اومدم بیرون و رفتم اتاق جلسه رو آماده کردم
۱۵ دقیقه بعد
وقته جلسه بود داشتم میرفتم به سمت اتاق آقای جئون که یک دفعه...
اینم پارت جدید...حمایتتت
‹part_⁴›
(فردا صبح )
ویو جونگکوک
از خواب پاشدم ساعت ۹ بود خوبه دیرم نمیشه...بلند شدم رفتم دست شویی و کارهای لازم را انجام دادم اومدم...لباس پوشیدم(اسلاید بعد)موهام و درست کردم عطر تلخم و زدم ..از اتاق زدم بیرون که آجوما اومد طرفم
آجوما:پسرم صبحانه میخوری برات بچینم
جونگکوک:نه آجوما میل ندارم
آجوما :اما حتی دیشب هم شام نخوردی
جونگکوک: اشتها ندارم ...من برم
آجوما:باش پسرم برو خداحافظ
از عمارت زدم بیرون سوار ماشینم شدم و حرکت کردم...اوفففف...حوصله اون یونا رو ندارم..رفتم داخل و پشت میز کارم نشستم و مشغول شدم
....خیلی درگیر بودم که خانم پارک اومد داخل ..سرم و آوردم بالا و نگاهش کردم
جونگکوک:خانم پارک در زدن بلد نیستید(سرد)
ات:ببخشید ... عجله داشتم ...برنامه کاریتون رو آوردم
جونگکوک:بفرمایید(سرد)
ات:خب امروز جلسه دارید با آقای کیم نامجون جلسه ساعت ۱۰ هست ...و....
جونگکوک:خیلی خب میتونید برید(سرد)
ات:بله...فقط آقای جئون
جونگکوک:بله(سرد)
ات:میشه امروز زودتر برم
جونگکوک:به چه دلیل(سرد)
ات:با دوستم قرار دارم چند وقته هم و ندیدیم
جونگکوک:خیلی خب باش برو(سرد)
ات:ممنون
از اتاقک رفت بیرون ...اوفففف این دختر خیلی خوبهههه...اهمممم آروم باش جونگکوک... ولی دامنش خیلی کوتاهه همه پاهاش معلومه اینجا هم بیشتر کامندا پسر هستن.....اوفففف... سری تکون دادم تا از فکر ات بیام بیرون
ات ویو
صبح زود از خواب بیدار شدم ...رفتم دستشویی کار های مربوطه رو کردم و اومدم بیرون رفتم برای پوشیدن لباس خواستم امروز یه لباس متفاوت بپوشم پس پس یه کراپ با دامن انتخاب کردم و پوشیدم(اسلاید بعد)....خیلی خوشگل شده بودم یه آرایش ساده هم کردم عطر مورد علاقم هم زدم و دیگه آماده بودم گوشیم و گذاشتم داخل کیفم رفتم پایین بابام صبحانه رو چیده بود صبحانه خوردم و از بابام تشکر کردم و رفتم شرکت .........چند ساعت بود که اومده بودم که دوستم زنگ زد جواب دادم
ات:الو
لارا:سلام خوبی
ات:سلام خوبم تو خوبی
لارا:خوبم ممنون
ات:بله کاری داری
لارا:آره امشب بیا بریم بار
ات:امممم...نمیدونم بزار ببینم چی میشه
لارا:اوفف...بیا بریم دیگه خیلی وقته نرفتیم
لارا راست میگه ها خیلی وقته نرفتم پس مشکلی نداره میرم
ات:خیلی خب میامم
لارا:یسسس همینه ..پس منتظرم
ات:منم بای
لارا:بای
بعد از خداحافظی برنامه آقای جئون و برداشتم و رفتم سمت اتاق وقتی در زدم وارد شدم منتظر جواب اون نموندم که بهم گفت چرا بدون اجازه اومدم ...منم معذرت خواهی کردم و برنامه رو براش گفتم...بعد از اتاق با اجازه اون اومدم بیرون و رفتم اتاق جلسه رو آماده کردم
۱۵ دقیقه بعد
وقته جلسه بود داشتم میرفتم به سمت اتاق آقای جئون که یک دفعه...
اینم پارت جدید...حمایتتت
۸.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.