𝓟𝓪𝓻𝓽 ²⁰
𝓟𝓪𝓻𝓽 ²⁰
داشت هانا حرف میزد که کوک صدام کرد
_ا/تتتت (داد)
+بله اومدم
دیدم رو کاناپه نشسته رفتم پیشش رو مبل نشستم
+بله
+میگم ا/ت امروز جشن مافیا های جهان و خوناشاماست بعد همه قراره بریم حتی تو و لونا و هیونا و یونجی پس یه لباس خوب بپوش باز بپوشی خونت پای خودته فهمیدی
+خیله خوب بابا حالا چرا ما بیایم؟
_چون مافیا ها باید با دوست دختراشون بیان
+خب منو یونجی باید بیایم چرا لونا هیونا باید بیاین اونا که دوست دختر پسرا نیستن؟
_چرا نیستن؟... لونا با جیهوپه هیونا با یونگی
+پس چرا به من نگفتننن
_میخواستن بگن که تو خوابیدی و گفتن من بهت بگم
+اها حالا ساعت چنده مهمونی؟
_ساعت ۸
+اها پس من برم اماده شم ساعت ۵
_باشه برو
رفتم تو اتاقم لباسمو در اوردم و رفتم یه حموم⁴⁰مینی گرفتم اومدم بیرون و لباس راحتی پوشیدم رفتم جلو اینه موهامو خشک کردم و شونه زدم و اتو کردم و حالت دادم گذاشتم باز بمونه رفتم لباس انتخاب کنم....... انتخاب سختهههههههه یه لباس شیک مشکی انتخاب کردم و یه چیزی روش پوشیدم چون شونه هام یکم معلوم بود دیدم ساعت ۷نیم زود لباسو پوشیدم و کفش انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم ارایش لایت ساده کردم و عطره شیرین زدم و رفتم پایین ..........دیدم همه امادن و من رفتم سمت کوک خدارو شکر هانا نبود..... عنتر.... رفتم پیشش وایسادم
_خوشگل شدی(خنده)
+ممنون تو هم خوشتیپ شدی(خنده)
دستشو گرفتم و همه رفتیم پایین و رفتیم سمت پارکینگ و همه سوار ماشین خودشون شدن و من با جونگکوک رفتیم تو ماشین نشستیم و سمت مکان مهمونی رفتیم
تو راه بودیم که یهو... کوک دستشو گذاشت رو رونم و میمالوند و چنگ میزد
+چته؟
_ها؟
+میگم با پای بدبخت من چیکار داری تو؟ (پوکر)
_همینجوری(اروم و بم)
+..........
_چیه؟
+......
+هیچی فقط برو سمت پارتی دیگه عصابم خورده
²⁰مین بعد:
رسیدیم و پیاده شدیم ..... یا خدااااا از قصرم بزرگتره
ولی به پای عمارت کوک نمیرسه با جونگکوک دست تو دست رفتیم تو جونگکوک چون همه رو میشناخت با همشون دست و داد و سلام علیک.........
بعد کم کم همه مهمونا اومدن و منو جونگکوک رفتیم نشستیم و جونگکوک رفت رو استیج و با بلندگو شروع کرد به حرف زدن
_سلام به مردم عزیز شهر ومپایر ها امشب همگی شما رو دعوت کردم و ممنون از تمام مهمانان که تشریف اوردین امروز باهم میخوایم سالگرد مافیا ها و خوناشام ها رو جشن بگیریم
و همه دست زدن و جونگکوک صحنه رو ترک کرد و اهنگ گذاشتن
ودفففففف مگه اهنگم میزارن اینا
_اره چرا نزارن(لبخند)
+شتتتتت ذهنمو خوندی (تعجب)
_اره ....همه خوناشام ها میتونن......و......توهم میتونی ذهن بقیه رو بخونی(لبخند)
+من میرم دسشویی
_بلشه مواظب باش اینجا هول زیاده(پوکر)
_شتتتتتت باشه مواظبم
رفتم سمت دستشویی حالم زیاد خوب نبود جلو اینه موندم با دستام صورتمو گرفتم..... حالم اصلا خوب نبود... ولی دوس نداشتم این شبو برای کوک تلخ کنم پس.... بهش چیزی نمیگم داشتم دستمو میشستم که صدای در اومد اول فکر کردم جونگکوکه ولی......
_
اسلاید ²لباس ات برای مهمونی
اسلاید ³سویشرتی که رو لباس پوشید
داشت هانا حرف میزد که کوک صدام کرد
_ا/تتتت (داد)
+بله اومدم
دیدم رو کاناپه نشسته رفتم پیشش رو مبل نشستم
+بله
+میگم ا/ت امروز جشن مافیا های جهان و خوناشاماست بعد همه قراره بریم حتی تو و لونا و هیونا و یونجی پس یه لباس خوب بپوش باز بپوشی خونت پای خودته فهمیدی
+خیله خوب بابا حالا چرا ما بیایم؟
_چون مافیا ها باید با دوست دختراشون بیان
+خب منو یونجی باید بیایم چرا لونا هیونا باید بیاین اونا که دوست دختر پسرا نیستن؟
_چرا نیستن؟... لونا با جیهوپه هیونا با یونگی
+پس چرا به من نگفتننن
_میخواستن بگن که تو خوابیدی و گفتن من بهت بگم
+اها حالا ساعت چنده مهمونی؟
_ساعت ۸
+اها پس من برم اماده شم ساعت ۵
_باشه برو
رفتم تو اتاقم لباسمو در اوردم و رفتم یه حموم⁴⁰مینی گرفتم اومدم بیرون و لباس راحتی پوشیدم رفتم جلو اینه موهامو خشک کردم و شونه زدم و اتو کردم و حالت دادم گذاشتم باز بمونه رفتم لباس انتخاب کنم....... انتخاب سختهههههههه یه لباس شیک مشکی انتخاب کردم و یه چیزی روش پوشیدم چون شونه هام یکم معلوم بود دیدم ساعت ۷نیم زود لباسو پوشیدم و کفش انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم ارایش لایت ساده کردم و عطره شیرین زدم و رفتم پایین ..........دیدم همه امادن و من رفتم سمت کوک خدارو شکر هانا نبود..... عنتر.... رفتم پیشش وایسادم
_خوشگل شدی(خنده)
+ممنون تو هم خوشتیپ شدی(خنده)
دستشو گرفتم و همه رفتیم پایین و رفتیم سمت پارکینگ و همه سوار ماشین خودشون شدن و من با جونگکوک رفتیم تو ماشین نشستیم و سمت مکان مهمونی رفتیم
تو راه بودیم که یهو... کوک دستشو گذاشت رو رونم و میمالوند و چنگ میزد
+چته؟
_ها؟
+میگم با پای بدبخت من چیکار داری تو؟ (پوکر)
_همینجوری(اروم و بم)
+..........
_چیه؟
+......
+هیچی فقط برو سمت پارتی دیگه عصابم خورده
²⁰مین بعد:
رسیدیم و پیاده شدیم ..... یا خدااااا از قصرم بزرگتره
ولی به پای عمارت کوک نمیرسه با جونگکوک دست تو دست رفتیم تو جونگکوک چون همه رو میشناخت با همشون دست و داد و سلام علیک.........
بعد کم کم همه مهمونا اومدن و منو جونگکوک رفتیم نشستیم و جونگکوک رفت رو استیج و با بلندگو شروع کرد به حرف زدن
_سلام به مردم عزیز شهر ومپایر ها امشب همگی شما رو دعوت کردم و ممنون از تمام مهمانان که تشریف اوردین امروز باهم میخوایم سالگرد مافیا ها و خوناشام ها رو جشن بگیریم
و همه دست زدن و جونگکوک صحنه رو ترک کرد و اهنگ گذاشتن
ودفففففف مگه اهنگم میزارن اینا
_اره چرا نزارن(لبخند)
+شتتتتت ذهنمو خوندی (تعجب)
_اره ....همه خوناشام ها میتونن......و......توهم میتونی ذهن بقیه رو بخونی(لبخند)
+من میرم دسشویی
_بلشه مواظب باش اینجا هول زیاده(پوکر)
_شتتتتتت باشه مواظبم
رفتم سمت دستشویی حالم زیاد خوب نبود جلو اینه موندم با دستام صورتمو گرفتم..... حالم اصلا خوب نبود... ولی دوس نداشتم این شبو برای کوک تلخ کنم پس.... بهش چیزی نمیگم داشتم دستمو میشستم که صدای در اومد اول فکر کردم جونگکوکه ولی......
_
اسلاید ²لباس ات برای مهمونی
اسلاید ³سویشرتی که رو لباس پوشید
۴.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.