خط موازی پارت ۵
پارت ۵
۲ روز بعد
یویی ویو:
از خواب بیدار شدم رفتمwc بعدشم یه دوش ۵ مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم اصلا حوصله نداشتم که موهامو خشک کنم اما خب چون سرما خورده بودم اگه موهامو خشک نمیکردم بدتر میشد برای همین سشوار و از کشو در اوردم و موهامو خشک کردم بعدشم یه چیزی برای صبوحانه درست کردم و خوردم ساعت ۹و نیم بود و تا پرواز هنوز وقت داشتم برا همین رفتم چمدونم و بستم و یکم خونمو تمیز کردم بعدشم رفتم تا به بعضی از کارام که به بیرون از خونه مربوط میشدن برسم.
پایان یویی ویو:
یورا ویو:
ساعت ۱۱ بعداز ظهر بود دیروز چون تو خونم پارتی گرفته بودم یرم درد میکرد البته میشه گفت به مهمونی با دوستای صمیم بود بخاطر اینکه توی کمپانی قبول شده بودم هیچکس بغیر از دان بی نمیدونست برای همین یه مهمونی ترتیب دادم تا خبرو بهشون بگم سرم خیلی درد میکرد رفتم wc کارای لازم و انجام دادم و یه دوش گرفتم نقریبا بعد ۱۰ مین از حموم در اومدم حوصله لباس پوشیدن و خشک کردن موهامو نداشتم برا همین با همون حوله تنپوشم موندم یه نگاه به ساعت انداختم هنوز وقت داشتم تصمیم گرفتم برا ناهار سوپ جلبک و کیمچی درست کنم بعد از اینکه مواد لازمش و اماده کردم گذاشتمش روی گاز برنجم گذاشتم توی دستگاه تا بپزه منم رفتم لباسمو عوض کردم و موهامو خشک کردم کلا ۲۰ دقیقه ژول کشید ساعت ۱۲ بود زنگ زدم به یویی بعد از چندتا بوق جواب داد
_الو یویی
+الو سلام یورا
_خوبی؟کجایی؟
+خوبم،بیرونم چطور
_خوبه پس من الان ادرس خونمو برات میفرستم بیا پیشم
+چرا اتفاقی افتاده
_نه گفتم بیای ناهار و باهم بخوریم
+ممنونم اما کار دارم خودم یچیزی میخورم
_عههه بیا دیگه
+اما...
_اما و ولی و اگری در کار نیس من حرفمو زدم ادرس و میفرستم بایییی
+یور...
+تلفن و قطع کردم و رفتم پایین میزو بچینم ساعت ۱۲ و نیم شده بود دیگه الانا یویی میرسید.
پایان یورا ویو:
یویی ویو:
یورا بهم زنگ زد و برای ناهار دعوتم کرد نمیخواستم برم اما خب خیلی یدنده و لجباز بود یجورایی هم کیوت بود نزاشت حرفمو بزنم که تلفن و روم قطع کرد نمیدونستم چیکار کنم برا همین یه سر رفتم فروشگاه و به جعبه شکلات خریدم ساعت نزدیکای ۱۲ و نیم بود گوشیمو باز کردم و به لوکیشنی که یورا فرستاده بود رفتم ماشینم و پارک کردم و زنگ درو زدم یورا درو باز کرد و رفتم داخل اومد استقبالم
_خوش اومدی
+ممنونم خب....این برای توعه
_واییی ازت خیلی ممنونم یویی جونم(بغلش کرد)
واقعا خیلی هوس شکلات کرده بودم.
+خواهش میکنم (لبخند)
_خب بفرما داخل
باهم رفتیم داخل.
پایان.
۲ روز بعد
یویی ویو:
از خواب بیدار شدم رفتمwc بعدشم یه دوش ۵ مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم اصلا حوصله نداشتم که موهامو خشک کنم اما خب چون سرما خورده بودم اگه موهامو خشک نمیکردم بدتر میشد برای همین سشوار و از کشو در اوردم و موهامو خشک کردم بعدشم یه چیزی برای صبوحانه درست کردم و خوردم ساعت ۹و نیم بود و تا پرواز هنوز وقت داشتم برا همین رفتم چمدونم و بستم و یکم خونمو تمیز کردم بعدشم رفتم تا به بعضی از کارام که به بیرون از خونه مربوط میشدن برسم.
پایان یویی ویو:
یورا ویو:
ساعت ۱۱ بعداز ظهر بود دیروز چون تو خونم پارتی گرفته بودم یرم درد میکرد البته میشه گفت به مهمونی با دوستای صمیم بود بخاطر اینکه توی کمپانی قبول شده بودم هیچکس بغیر از دان بی نمیدونست برای همین یه مهمونی ترتیب دادم تا خبرو بهشون بگم سرم خیلی درد میکرد رفتم wc کارای لازم و انجام دادم و یه دوش گرفتم نقریبا بعد ۱۰ مین از حموم در اومدم حوصله لباس پوشیدن و خشک کردن موهامو نداشتم برا همین با همون حوله تنپوشم موندم یه نگاه به ساعت انداختم هنوز وقت داشتم تصمیم گرفتم برا ناهار سوپ جلبک و کیمچی درست کنم بعد از اینکه مواد لازمش و اماده کردم گذاشتمش روی گاز برنجم گذاشتم توی دستگاه تا بپزه منم رفتم لباسمو عوض کردم و موهامو خشک کردم کلا ۲۰ دقیقه ژول کشید ساعت ۱۲ بود زنگ زدم به یویی بعد از چندتا بوق جواب داد
_الو یویی
+الو سلام یورا
_خوبی؟کجایی؟
+خوبم،بیرونم چطور
_خوبه پس من الان ادرس خونمو برات میفرستم بیا پیشم
+چرا اتفاقی افتاده
_نه گفتم بیای ناهار و باهم بخوریم
+ممنونم اما کار دارم خودم یچیزی میخورم
_عههه بیا دیگه
+اما...
_اما و ولی و اگری در کار نیس من حرفمو زدم ادرس و میفرستم بایییی
+یور...
+تلفن و قطع کردم و رفتم پایین میزو بچینم ساعت ۱۲ و نیم شده بود دیگه الانا یویی میرسید.
پایان یورا ویو:
یویی ویو:
یورا بهم زنگ زد و برای ناهار دعوتم کرد نمیخواستم برم اما خب خیلی یدنده و لجباز بود یجورایی هم کیوت بود نزاشت حرفمو بزنم که تلفن و روم قطع کرد نمیدونستم چیکار کنم برا همین یه سر رفتم فروشگاه و به جعبه شکلات خریدم ساعت نزدیکای ۱۲ و نیم بود گوشیمو باز کردم و به لوکیشنی که یورا فرستاده بود رفتم ماشینم و پارک کردم و زنگ درو زدم یورا درو باز کرد و رفتم داخل اومد استقبالم
_خوش اومدی
+ممنونم خب....این برای توعه
_واییی ازت خیلی ممنونم یویی جونم(بغلش کرد)
واقعا خیلی هوس شکلات کرده بودم.
+خواهش میکنم (لبخند)
_خب بفرما داخل
باهم رفتیم داخل.
پایان.
۲.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.