رزسفید
#رزسفید
#فصل_اول
#پارت_نهم
لب زدم.
_از کجا چجوری مگه مادر منو دیدین؟
_بله،دیدم من با مادرت رفیق بودم. مادر تو مادری تمام عیار بود اون همیشه مهربون بود هر وقت میرفتی پیشش لبخند رو لباش بود.
وقتی از مادر صحبت میکرد بغض میکردم.
پیش خودم میگفتم: من چه مادری داشتم.
_خوب مادرم چیشد که مرد؟
خانم امیلی لیوان چای رو برداشت و با خونسردی گفت:
_مادر و پدرت وقتی باهم ازدواج کردن خیلی خوشبخت بودن .
اما پدرت یه دشمن بزرگ و قوی رو داشت که ازش کینه به دل گرفته بود.
_خوب اون کی بود؟
_توماس....توماس بخاطر اینکه تو شرکت پدرت بخاطر آوردن ماهی قاچاق از طرف پدرت اخراج شد همونجا کینه به دل گرفت و دنبال انتقام بود.
لیوان چای رو زمین گذاشت و کمی روی تخت خم شد تا راحت باشه سرفه ریزی زد و ادامه داد
_چند سال بعد وقتی تو به دنیا اومدی مادر پدرت خیلی خوشحال بودن و اسمتو گذاشتن الیزابت .
اون مرد هنوز به دنبال پدرت بود که یک سال بعد خونه شما رو پیدا کرد .
من تو اون واقعه اونجا بودم وقتی پدرت داشت با توماس حرف میزد توماس شمشیر کشید و مادرت بخاطر اینکه از پدرت محافظت کنه جلوی توماس وایساد و توماس مادرت رو کشت،
چند سال بعد هم تو کشور هلند پدرت رو به قتل رسوند. و تو دست ماری و تام افتادی که اونا اسمت رو بات_ای گذاشتن
#رمان
#فصل_اول
#پارت_نهم
لب زدم.
_از کجا چجوری مگه مادر منو دیدین؟
_بله،دیدم من با مادرت رفیق بودم. مادر تو مادری تمام عیار بود اون همیشه مهربون بود هر وقت میرفتی پیشش لبخند رو لباش بود.
وقتی از مادر صحبت میکرد بغض میکردم.
پیش خودم میگفتم: من چه مادری داشتم.
_خوب مادرم چیشد که مرد؟
خانم امیلی لیوان چای رو برداشت و با خونسردی گفت:
_مادر و پدرت وقتی باهم ازدواج کردن خیلی خوشبخت بودن .
اما پدرت یه دشمن بزرگ و قوی رو داشت که ازش کینه به دل گرفته بود.
_خوب اون کی بود؟
_توماس....توماس بخاطر اینکه تو شرکت پدرت بخاطر آوردن ماهی قاچاق از طرف پدرت اخراج شد همونجا کینه به دل گرفت و دنبال انتقام بود.
لیوان چای رو زمین گذاشت و کمی روی تخت خم شد تا راحت باشه سرفه ریزی زد و ادامه داد
_چند سال بعد وقتی تو به دنیا اومدی مادر پدرت خیلی خوشحال بودن و اسمتو گذاشتن الیزابت .
اون مرد هنوز به دنبال پدرت بود که یک سال بعد خونه شما رو پیدا کرد .
من تو اون واقعه اونجا بودم وقتی پدرت داشت با توماس حرف میزد توماس شمشیر کشید و مادرت بخاطر اینکه از پدرت محافظت کنه جلوی توماس وایساد و توماس مادرت رو کشت،
چند سال بعد هم تو کشور هلند پدرت رو به قتل رسوند. و تو دست ماری و تام افتادی که اونا اسمت رو بات_ای گذاشتن
#رمان
۱.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.