کسی که عاشقش شدم
« پارت ۴۸ »
ولی اصن خودش کو؟؟.......یهو بوی بدی به دماغم خورد......با این بو دشمن بودم.......مدونستم چیه.......این همون چیزیه که پدرمو از بین برد......بوی گند سیگار......
بعد از اینکه فهمیدم بچه بیدار نمیشه رفتم به سمت بالکن.......بدون اینکه بهش چیزی بگم سیگارو از دهنش کشیدم بیرونو پرت کردم بیرون.......یه نیم نگاهی بهم انداختو یدونه ی دیگه روشن کرد
خیلی طلبکارانه جوری که خودشم انتظار نداشت گفتم : خری چیزی هستی؟؟؟...... ( خودت خری )
خیلی خنثی گفت : شاید.....بعدم یه پک سیگار کشید
حرصی شدمو گفتم : هوفففف.......چته تو واقعا؟؟؟.......مریضی؟؟؟......
خیلی مرموزانه چشماشو ریز کردو گفت : شاید......و میخواست یه پک دیگه بکشه که سیگارو از دهنش کشیدم بیرونو توی دستم نگاه داشتم بهش گفتم : دیگه نکش......بوش بچرو اذیت میکنه.....اونوقت من میدونمو تو
کوک نیشخند زدو گفت : باشه ولی اجازه هست یدونه فقط یه پک دیگه بکشم؟؟
ش : نه......نمیشه
ک : خب ایندفعه میخوام سیگارو با تو بکشم ( با قیافه ای شیطون )
ش : ینی چ.......نزاشت حرفمو بزنم سیگارو کرد تو دهنمو گفتم : بکش.....
مجبور شدم یکمی بکشم چون نفسم داشت میگرفت تا خواستم به بیرون بفرستمش خیلی خنثی گفت : نده بیرون
بعد خیلی ددیانه خم شد طرف لبای شایلینو دوده توی دهنشو گرفتو بعد از اینکه مطمعن شد همشو گرفته ازش جدا شدو اونو به بیرون فرستاد......شایلین که تا الان به طرز خیلی کیوتانه ای تعجب کرده بود گفت : این چه کاری بود؟؟؟
ک : سیگار کشیدم دیگه.....
ش : ووووو....خدااااا
کوک خنده ای از کیوتیه ا/ت سر دادو بعدم بهش گفت : بیا اینجا ببینم خانم کوچولو
و شایلینو مهمونی بغل گرمش کرد
همونطور که شایلین توی بغلش بود لباشو به لاله ی گوشش نزدیک کردو گفت : حرص نخور مامان کوچولو......شیرت بدمزه میشه بعدم لاله ی گوششو بوسیدو ازش جدا شد
ک : خب نظرت چیه ببرمت یه جای خوب؟؟
ش : کجا مثلا؟؟
ک : حالا تو قبول کن تا بفهمی
ش : خخببب....باشه.....بعد انگشت اشارشو آورد بالا و خیلی کیوت گفت : ولی چون حوصلم سر رفته قبول کردم.....پررو نشو
کوک خندیدو گفت : باشه.....حالا نمیای بریم؟؟( دستشو دراز کرد به سمت شایلین )
ش : چرا بریم🤝🏻
کوک شایلینو برد به پشت عمارت که پر از دیوارایی بود که هم روشون برگ بود......یهو کوک ایستادو گفت : همینجاس
شایلین دست به سینه شدو گفت : نابغه.....دیوارررر؟؟؟
ک : دندون رو جیگر بزار خانوم خانوما
کوک یهو یه تیکه از برگارو کنار زدو در چوبی نمایان شد......کلیدو از جیبش دراوردو درو باز کردو جلوی در دستشو به داخل بردو گفت : بفرمایین مادمازل
شایلین خندیدو گفت : مسخره....
بعدم رفتن تو
( مثل فیلم سیندرلا آدمی دیدینش؟؟ )
یه باغی پر از گلای رز......چشمای شایلین همینطور به اینطرفو اونطورف میچرخیدو......
دیگه جا نمیشه😂
ولی اصن خودش کو؟؟.......یهو بوی بدی به دماغم خورد......با این بو دشمن بودم.......مدونستم چیه.......این همون چیزیه که پدرمو از بین برد......بوی گند سیگار......
بعد از اینکه فهمیدم بچه بیدار نمیشه رفتم به سمت بالکن.......بدون اینکه بهش چیزی بگم سیگارو از دهنش کشیدم بیرونو پرت کردم بیرون.......یه نیم نگاهی بهم انداختو یدونه ی دیگه روشن کرد
خیلی طلبکارانه جوری که خودشم انتظار نداشت گفتم : خری چیزی هستی؟؟؟...... ( خودت خری )
خیلی خنثی گفت : شاید.....بعدم یه پک سیگار کشید
حرصی شدمو گفتم : هوفففف.......چته تو واقعا؟؟؟.......مریضی؟؟؟......
خیلی مرموزانه چشماشو ریز کردو گفت : شاید......و میخواست یه پک دیگه بکشه که سیگارو از دهنش کشیدم بیرونو توی دستم نگاه داشتم بهش گفتم : دیگه نکش......بوش بچرو اذیت میکنه.....اونوقت من میدونمو تو
کوک نیشخند زدو گفت : باشه ولی اجازه هست یدونه فقط یه پک دیگه بکشم؟؟
ش : نه......نمیشه
ک : خب ایندفعه میخوام سیگارو با تو بکشم ( با قیافه ای شیطون )
ش : ینی چ.......نزاشت حرفمو بزنم سیگارو کرد تو دهنمو گفتم : بکش.....
مجبور شدم یکمی بکشم چون نفسم داشت میگرفت تا خواستم به بیرون بفرستمش خیلی خنثی گفت : نده بیرون
بعد خیلی ددیانه خم شد طرف لبای شایلینو دوده توی دهنشو گرفتو بعد از اینکه مطمعن شد همشو گرفته ازش جدا شدو اونو به بیرون فرستاد......شایلین که تا الان به طرز خیلی کیوتانه ای تعجب کرده بود گفت : این چه کاری بود؟؟؟
ک : سیگار کشیدم دیگه.....
ش : ووووو....خدااااا
کوک خنده ای از کیوتیه ا/ت سر دادو بعدم بهش گفت : بیا اینجا ببینم خانم کوچولو
و شایلینو مهمونی بغل گرمش کرد
همونطور که شایلین توی بغلش بود لباشو به لاله ی گوشش نزدیک کردو گفت : حرص نخور مامان کوچولو......شیرت بدمزه میشه بعدم لاله ی گوششو بوسیدو ازش جدا شد
ک : خب نظرت چیه ببرمت یه جای خوب؟؟
ش : کجا مثلا؟؟
ک : حالا تو قبول کن تا بفهمی
ش : خخببب....باشه.....بعد انگشت اشارشو آورد بالا و خیلی کیوت گفت : ولی چون حوصلم سر رفته قبول کردم.....پررو نشو
کوک خندیدو گفت : باشه.....حالا نمیای بریم؟؟( دستشو دراز کرد به سمت شایلین )
ش : چرا بریم🤝🏻
کوک شایلینو برد به پشت عمارت که پر از دیوارایی بود که هم روشون برگ بود......یهو کوک ایستادو گفت : همینجاس
شایلین دست به سینه شدو گفت : نابغه.....دیوارررر؟؟؟
ک : دندون رو جیگر بزار خانوم خانوما
کوک یهو یه تیکه از برگارو کنار زدو در چوبی نمایان شد......کلیدو از جیبش دراوردو درو باز کردو جلوی در دستشو به داخل بردو گفت : بفرمایین مادمازل
شایلین خندیدو گفت : مسخره....
بعدم رفتن تو
( مثل فیلم سیندرلا آدمی دیدینش؟؟ )
یه باغی پر از گلای رز......چشمای شایلین همینطور به اینطرفو اونطورف میچرخیدو......
دیگه جا نمیشه😂
۲.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.