رمان سرنوشت کپی حتی با ذکر اسم نویسنده حرام....
سر چهار راه بودیم که احساس کردم یه نفر داره صدام میکنه
_هستی اهای هستی
اول فک کردم توهم زدم بعدش دیدم نه صدا نزدیکه کمی به دور و ورم نگاه کردم کسی ندیدم
_ابجی اون خاله نرگس نیست
برگشتم ولی قبل از اینکه کامل برگردم یه نفر بغلم کرد از خودم جداش کردم
_نرگس تو اینجا چی کار میکنی
_ای دختر تو سالمی اومده بودم خونتون دیدم خونتون اتیش گرفته
_خاله نرگس
_جانم
_ابجیم گفته امشب میایم خونه شما
_واقعا اینکه حرف نداره
_نرگس میشه امشب خونه شما بمونیم
_وا ما که این حرفارو نداریم خونه من و تو نداره که
سینا دستتو بده من بریم خونه باشه
_اخ جون
ویو هستی
امشب که سر پناه پیدا کردیم بعدش رو چیکار کنیم اخه این از کجا پیداش شد دیگه تو این شیر تو شیر فقط اون پسره سیریش کم بود حالم ازش بهم میخوره ولی اون مرده کی بود ؟ من و از کجا میشناخت؟ خدایا الان حال بابام خوبه
_هوی هستی کجایی
_هان اینجام
_اره معلوم نکنه داری با شاهزاده رویاییت دیدار میکنی
_نه بابا
_بیخیال بریم تو که قراره بازجوییت کنم
_خدایا خودت بخیر کن امشبو
_ابجی خاله بیاین تو دیگه
_اومدیم بریم هستی
_بفرما
خونه نرگس اینا یه خونه سنتی که البته خونه اصلیشون تو تبریزه این خونه مادر بزرگشونه که تا یه مدتی اینجا میمونن چون خواهر و برادر و خوده نرگس اینجا درس میخونن بعد از تموم شدنشون میرن
_/سلام هستی جان چرا دم در واستادی
_سلام خاله لیلا خوبین
_/سلام نفسم خودت خوبی
_مرسی خوبی شما عمو حسین هنو نیومده
_/نه رفته دنبال پرهام و پرنیا
_باشه
_/نرگس بیا سفره رو پهن کن شام بخوریم
_چشم مامان الان میام
_خاله بزار من کمکت کنم
_/عه صدا زنگه هستی شالتو سر کن حسین و پرهام اومدن
_سلام بر اهل خانواده پدر بزرگ اوار اومد
_سلام بابای خوشگلم
_سلام دختر قشنگم
ویو هستی
نمیدونم چرا دلم یه لحظه گرفت شاید به خاطر اینکه دیگه نه مادر دارم نه پدر به نرگس حسودیم میشه نمیگم پولدارن ولی زندگی شادی دارن خوش به حالش با تکون دست جلوی چشمام به خودم اومدم
_هوییی کجاییی دو ساعته صدات میکنم
_هستی اهای هستی
اول فک کردم توهم زدم بعدش دیدم نه صدا نزدیکه کمی به دور و ورم نگاه کردم کسی ندیدم
_ابجی اون خاله نرگس نیست
برگشتم ولی قبل از اینکه کامل برگردم یه نفر بغلم کرد از خودم جداش کردم
_نرگس تو اینجا چی کار میکنی
_ای دختر تو سالمی اومده بودم خونتون دیدم خونتون اتیش گرفته
_خاله نرگس
_جانم
_ابجیم گفته امشب میایم خونه شما
_واقعا اینکه حرف نداره
_نرگس میشه امشب خونه شما بمونیم
_وا ما که این حرفارو نداریم خونه من و تو نداره که
سینا دستتو بده من بریم خونه باشه
_اخ جون
ویو هستی
امشب که سر پناه پیدا کردیم بعدش رو چیکار کنیم اخه این از کجا پیداش شد دیگه تو این شیر تو شیر فقط اون پسره سیریش کم بود حالم ازش بهم میخوره ولی اون مرده کی بود ؟ من و از کجا میشناخت؟ خدایا الان حال بابام خوبه
_هوی هستی کجایی
_هان اینجام
_اره معلوم نکنه داری با شاهزاده رویاییت دیدار میکنی
_نه بابا
_بیخیال بریم تو که قراره بازجوییت کنم
_خدایا خودت بخیر کن امشبو
_ابجی خاله بیاین تو دیگه
_اومدیم بریم هستی
_بفرما
خونه نرگس اینا یه خونه سنتی که البته خونه اصلیشون تو تبریزه این خونه مادر بزرگشونه که تا یه مدتی اینجا میمونن چون خواهر و برادر و خوده نرگس اینجا درس میخونن بعد از تموم شدنشون میرن
_/سلام هستی جان چرا دم در واستادی
_سلام خاله لیلا خوبین
_/سلام نفسم خودت خوبی
_مرسی خوبی شما عمو حسین هنو نیومده
_/نه رفته دنبال پرهام و پرنیا
_باشه
_/نرگس بیا سفره رو پهن کن شام بخوریم
_چشم مامان الان میام
_خاله بزار من کمکت کنم
_/عه صدا زنگه هستی شالتو سر کن حسین و پرهام اومدن
_سلام بر اهل خانواده پدر بزرگ اوار اومد
_سلام بابای خوشگلم
_سلام دختر قشنگم
ویو هستی
نمیدونم چرا دلم یه لحظه گرفت شاید به خاطر اینکه دیگه نه مادر دارم نه پدر به نرگس حسودیم میشه نمیگم پولدارن ولی زندگی شادی دارن خوش به حالش با تکون دست جلوی چشمام به خودم اومدم
_هوییی کجاییی دو ساعته صدات میکنم
۲.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.