شیشه ی عمر ارباب
پارت ۸🍷
ا.ت:شیشه ی عمرت؟
کتابو بست و پرت کرد پشتش و کتابی ک دست من بودو گرفت
جونگ کوک:اره..من برای زنده بودن ب شیشه ی عمرم نیاز دارم
ا.ت:گمش کردی؟
جونگ کوک:گمش نکردم..از اول نداشتمش..یعنی دست من نبود
ا.ت:میشه قشنگ توضیح بدی بفهمم؟
کتابو بست
جونگ کوک: ببین من قبل اینکه ب دنیا بیام توی دنیای انسان ها زندگی میکردیم...یعنی در اصل جاییو نداشتیم بریم..انسان ها گفتن چون داریم از خونشون تغذیه میکنیم براشون خطرناکیم و خاصتن مارو از دنیاشون بیرون کنن..ولی پدربزرگم با یکی از کشیش های کلیسا صحبت کرد..قرار شد ما قسم بخوریم ک دیگه هیچوقت از خون انسان تغذیه نکنیم..همه چی تا چند سال خوب بود..من تازه ب دنیا اومده بودم ک یکی از کشیش ها کشته شد..همه انداختن گردن ما..مجبور شدیم فرار کنین ولی شیشه ی عمر من توی دنیای انسان ها جا مونده...من فقط تا ۲۷۰ سالگی وقت دارم پیداش کنم وگرنه میمیرم
ا.ت:الان چند سالته؟
جونگ کوک:۲۶۹
ا.ت:فقط یه سال وقت داری؟
جونگ کوک:نه...فقط یه ماه وقت دارم
ا.ت:میدونی چطور باید پیداش کنی؟
جونگ کوک: توی یکی از این کتابا نقشه ی چشمه ی تروث (حقیقت) کشیده شده..باید اونو پیدا کنم و برم اونجا تا بتونم بفهمم شیشه ی عمرم الان دست کیه
ا.ت:اگه نتونی پیدا کنی چی؟
جونگ کوک:میمیرم
ا.ت:این دنیا چی میشه؟
جونگ کوک:نابود میشه
ا.ت:اگه ت بمیری..اینجا از بین میره؟
جونگ کوک: اره همه چی یه جوری میشه انگار از اول وجود نداشته
(توی ذهن ا.ت: اگه بکشمش میتونم برگردم؟)
جونگ کوک:ب کشتنم فکر نکن..چون ت الان دیگ جزوی از این دنیایی..من نابود شم این دنیا نابود میشه و اگه این دنیا نابود بشه تو نابود میشی
.
.
.
تا پارت بعدی بای🗿✌
ا.ت:شیشه ی عمرت؟
کتابو بست و پرت کرد پشتش و کتابی ک دست من بودو گرفت
جونگ کوک:اره..من برای زنده بودن ب شیشه ی عمرم نیاز دارم
ا.ت:گمش کردی؟
جونگ کوک:گمش نکردم..از اول نداشتمش..یعنی دست من نبود
ا.ت:میشه قشنگ توضیح بدی بفهمم؟
کتابو بست
جونگ کوک: ببین من قبل اینکه ب دنیا بیام توی دنیای انسان ها زندگی میکردیم...یعنی در اصل جاییو نداشتیم بریم..انسان ها گفتن چون داریم از خونشون تغذیه میکنیم براشون خطرناکیم و خاصتن مارو از دنیاشون بیرون کنن..ولی پدربزرگم با یکی از کشیش های کلیسا صحبت کرد..قرار شد ما قسم بخوریم ک دیگه هیچوقت از خون انسان تغذیه نکنیم..همه چی تا چند سال خوب بود..من تازه ب دنیا اومده بودم ک یکی از کشیش ها کشته شد..همه انداختن گردن ما..مجبور شدیم فرار کنین ولی شیشه ی عمر من توی دنیای انسان ها جا مونده...من فقط تا ۲۷۰ سالگی وقت دارم پیداش کنم وگرنه میمیرم
ا.ت:الان چند سالته؟
جونگ کوک:۲۶۹
ا.ت:فقط یه سال وقت داری؟
جونگ کوک:نه...فقط یه ماه وقت دارم
ا.ت:میدونی چطور باید پیداش کنی؟
جونگ کوک: توی یکی از این کتابا نقشه ی چشمه ی تروث (حقیقت) کشیده شده..باید اونو پیدا کنم و برم اونجا تا بتونم بفهمم شیشه ی عمرم الان دست کیه
ا.ت:اگه نتونی پیدا کنی چی؟
جونگ کوک:میمیرم
ا.ت:این دنیا چی میشه؟
جونگ کوک:نابود میشه
ا.ت:اگه ت بمیری..اینجا از بین میره؟
جونگ کوک: اره همه چی یه جوری میشه انگار از اول وجود نداشته
(توی ذهن ا.ت: اگه بکشمش میتونم برگردم؟)
جونگ کوک:ب کشتنم فکر نکن..چون ت الان دیگ جزوی از این دنیایی..من نابود شم این دنیا نابود میشه و اگه این دنیا نابود بشه تو نابود میشی
.
.
.
تا پارت بعدی بای🗿✌
۲۴.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.