○جاسوسِ من○
○جاسوسِمن○
پارت⁹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتویو
رفتم توی اشپزخونه ک اجومارو دیدم عصبانیه
ات ـ سلام اجو...
اجوما ـ معلوم هس کجایی؟؟؟؟*عصبی، کمی داد*
ات ـ داشتم خرید میکرد..
اجوما ـ چ غلطی کردم گفتم تورو فرستادم خریددد
ات ـ مگه دیر اومدم؟
اجوما ـ دیر؟؟ ارباب زده ب سیم اخررر!!!
ات ـ هن؟
جونگکوکویو
اجوما داشت با یکی حرف میزد
فک کنم لیا اومد
رفتم پایین و بله بلاخره اومد
جونگکوک ـ معلوم هست کجایی*داد*
ات ـ رفته بودم..خرید
جونگکوک ـ هوفف..این دفه ندید میگیرم ولی دفعهی بعد میدونم چیکارت کنم..حالاعم قهوهمو بیار
ات ـ چشم
اتویو
مردک بیریخت(هوشش خودتی)
فک کرده کیه ب من دستور میده
عوضی(گوه نخور ات)
رفتم قهوهی کوفتیشو درست کردم
در زدم و وارد اتاقش شدم
ات ـ قهوتون..
جونگکوک ـ بزارش رو میز
بدون هیچ حرفی تعظیم کردم و رفتم بیرون
هوففف این دوستاش کی میرن خونشونن؟؟؟
داشتم میرفتم ک یکی گف:
تهیونگ ـ خیلی بد زدی منو
ات ـ تو بودی دیشب؟
تهیونگ ـ اره
ات ـ چرا اون کارو کردی؟*جدی*
تهیونگ ـ چ دلیلی میتونه داشته باشه؟ خو دوست دارم!
ات ـ واقعا؟ این حست عشقه یا چیزه دیگهایه؟
تهیونگ ـ عشق!
ات ـ هوم..بعدا میفهمی..فعلا کار دارم
هعی خدا همشون خنگولن
رفتم پیش اجوما(کشتی مارو با اجوما)
ات ـ اممم..من الان باید چیکار کنم؟
اجوما ـ غذا درست کن دخترم
ات ـ باشه
ـــ
؟🗿
پارت⁹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتویو
رفتم توی اشپزخونه ک اجومارو دیدم عصبانیه
ات ـ سلام اجو...
اجوما ـ معلوم هس کجایی؟؟؟؟*عصبی، کمی داد*
ات ـ داشتم خرید میکرد..
اجوما ـ چ غلطی کردم گفتم تورو فرستادم خریددد
ات ـ مگه دیر اومدم؟
اجوما ـ دیر؟؟ ارباب زده ب سیم اخررر!!!
ات ـ هن؟
جونگکوکویو
اجوما داشت با یکی حرف میزد
فک کنم لیا اومد
رفتم پایین و بله بلاخره اومد
جونگکوک ـ معلوم هست کجایی*داد*
ات ـ رفته بودم..خرید
جونگکوک ـ هوفف..این دفه ندید میگیرم ولی دفعهی بعد میدونم چیکارت کنم..حالاعم قهوهمو بیار
ات ـ چشم
اتویو
مردک بیریخت(هوشش خودتی)
فک کرده کیه ب من دستور میده
عوضی(گوه نخور ات)
رفتم قهوهی کوفتیشو درست کردم
در زدم و وارد اتاقش شدم
ات ـ قهوتون..
جونگکوک ـ بزارش رو میز
بدون هیچ حرفی تعظیم کردم و رفتم بیرون
هوففف این دوستاش کی میرن خونشونن؟؟؟
داشتم میرفتم ک یکی گف:
تهیونگ ـ خیلی بد زدی منو
ات ـ تو بودی دیشب؟
تهیونگ ـ اره
ات ـ چرا اون کارو کردی؟*جدی*
تهیونگ ـ چ دلیلی میتونه داشته باشه؟ خو دوست دارم!
ات ـ واقعا؟ این حست عشقه یا چیزه دیگهایه؟
تهیونگ ـ عشق!
ات ـ هوم..بعدا میفهمی..فعلا کار دارم
هعی خدا همشون خنگولن
رفتم پیش اجوما(کشتی مارو با اجوما)
ات ـ اممم..من الان باید چیکار کنم؟
اجوما ـ غذا درست کن دخترم
ات ـ باشه
ـــ
؟🗿
۱۱.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.