شاید تا همیشه
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت هیجده
مها
رامش گفت ــ تو مگه جز اون اسکل خاستگار دیگه ای داشتی؟
بعد سرشو تکون دادو گفت ــ نچ نچ بدبخت شوهر ندیده
دلارام یهو زد زیر خنده ــ یعنی ما تا هفته دیگه خاله میشیم؟!
عسل زد پس کلش
کیان گفت ــ خب رد کن بیاد
همه با تعجب بهش نگاه کردیم
کیان پوفی کشیدو گفت ــ چه اسکلین شماها! شیرینی رو رد کن بیاد
همه زدیم زیر خنده که یهو آریا آریایی یکی از همکلاسیامون بود خطاب به من گفت ــ ای جان خندیدنت هم جذابه
هممون بهش زل زدیم
کیان ــ الان چه گهی خوردی دقیقا؟
رامش ــ بیام با زمین یکیت کنم نلبکی
ــ بچه ها بچه ها آروم باشید! حالا این یه زری زد اصلا نیاز نیست به خاطرش خودتونو اذیت کنین، معلومه اصرات الکل دیشب روش مونده
آریا با تعجب بهم نگاه کردو گفت ــ از کجا فهمیدی دیشب مست کردم؟!
ــ استغفرالله... جمع کن خودتو نفله همه پتتو ریختی روآب
هر کی یه گوشه داشت یه جارو از شدت خنده گاز میزد
عه عه عه عه پسره اسکل میاد میگه از کجا فهمیدی دیشب مست کردم!
استاد اومد درس دادو منم با دقت م کشک میست که بگم سر کلاسش خوابم بردو فلان... اگه این ترمارو پاس نشم بابام از نا کجا آبادم آویزونم می کنه
کیانا
رو به بچه ها که همونجور وسط وایساده بودن گفتم ــ من میرم جزوه استادو که گفته بود بگیرم
ساحل ــ اوکی برو ما هم تشریف فرما میشیم سلف
ــ باش پس فعلا
راه افتادم سمت کافینت دانشگاه...
بعد از گرفتن جزوه چون کیفم دست ساحل جا مونده بود، برگه ها رو در آغوشم گرفتم و به سمت سلف راه افتادم
کار خدا رو می بینید؟ تو این هوای بارونی منمو یه بار برگه تو دستم
حالا کاش نم بارون بود... لامصب یه جوری میزد انگار تا حالا نباریده بود
برگه ها رو بیشتر بخ خودم چسبوندم... تو حا خودم بودم که حس کردم یه ماشین با سرعت داره بهم نزدیک میشه
برگشتمو به بنزی که با سرعت هزار کیلومتر سمتم میومد مواجه شدم
نمیدونم تو این فیلما چجوری جلو ماشین کپ می کنن وتی میسن... من تنها چیزی که اومد تو ذهنم این بود "اگه بهت بزنه مردی"
منم که فیلم هندی اومدم با یه حرکت ماهرانه بکشم عقب که متاسفانه پام پشت پام گیر کردو همون لحطه که نزدیک بود ماشین بهم بزنه پرت شدم اونور
اما خب این پایان ماجرا نبود...
به برگه تای جوزه استاد جعفری نگاه می کردم که هر کدوم یه طرف افتاده بود و به قولی خمیر شده بود
پشتم درد میکرد
بنز یکم جلوتر وایساد... نمیدونم تو این موقعیت چطوری مدل ماشینو تشخیص دادم... ماییم دیگه عشف بنزو ماشین از کله مون نمیوفته
داد زدم ــ آخه مرتیکه گاو چرونتو که رانندگی بلد نیستی چرا سوار ماشینی به این عروسکی میشی هان؟
همه دورم جمع شده بودن که بنز با صدای بدی از جاش کنده شد و رفت
ــ مرتیکه شاسکول
#رمان_عاشقانه
پارت هیجده
مها
رامش گفت ــ تو مگه جز اون اسکل خاستگار دیگه ای داشتی؟
بعد سرشو تکون دادو گفت ــ نچ نچ بدبخت شوهر ندیده
دلارام یهو زد زیر خنده ــ یعنی ما تا هفته دیگه خاله میشیم؟!
عسل زد پس کلش
کیان گفت ــ خب رد کن بیاد
همه با تعجب بهش نگاه کردیم
کیان پوفی کشیدو گفت ــ چه اسکلین شماها! شیرینی رو رد کن بیاد
همه زدیم زیر خنده که یهو آریا آریایی یکی از همکلاسیامون بود خطاب به من گفت ــ ای جان خندیدنت هم جذابه
هممون بهش زل زدیم
کیان ــ الان چه گهی خوردی دقیقا؟
رامش ــ بیام با زمین یکیت کنم نلبکی
ــ بچه ها بچه ها آروم باشید! حالا این یه زری زد اصلا نیاز نیست به خاطرش خودتونو اذیت کنین، معلومه اصرات الکل دیشب روش مونده
آریا با تعجب بهم نگاه کردو گفت ــ از کجا فهمیدی دیشب مست کردم؟!
ــ استغفرالله... جمع کن خودتو نفله همه پتتو ریختی روآب
هر کی یه گوشه داشت یه جارو از شدت خنده گاز میزد
عه عه عه عه پسره اسکل میاد میگه از کجا فهمیدی دیشب مست کردم!
استاد اومد درس دادو منم با دقت م کشک میست که بگم سر کلاسش خوابم بردو فلان... اگه این ترمارو پاس نشم بابام از نا کجا آبادم آویزونم می کنه
کیانا
رو به بچه ها که همونجور وسط وایساده بودن گفتم ــ من میرم جزوه استادو که گفته بود بگیرم
ساحل ــ اوکی برو ما هم تشریف فرما میشیم سلف
ــ باش پس فعلا
راه افتادم سمت کافینت دانشگاه...
بعد از گرفتن جزوه چون کیفم دست ساحل جا مونده بود، برگه ها رو در آغوشم گرفتم و به سمت سلف راه افتادم
کار خدا رو می بینید؟ تو این هوای بارونی منمو یه بار برگه تو دستم
حالا کاش نم بارون بود... لامصب یه جوری میزد انگار تا حالا نباریده بود
برگه ها رو بیشتر بخ خودم چسبوندم... تو حا خودم بودم که حس کردم یه ماشین با سرعت داره بهم نزدیک میشه
برگشتمو به بنزی که با سرعت هزار کیلومتر سمتم میومد مواجه شدم
نمیدونم تو این فیلما چجوری جلو ماشین کپ می کنن وتی میسن... من تنها چیزی که اومد تو ذهنم این بود "اگه بهت بزنه مردی"
منم که فیلم هندی اومدم با یه حرکت ماهرانه بکشم عقب که متاسفانه پام پشت پام گیر کردو همون لحطه که نزدیک بود ماشین بهم بزنه پرت شدم اونور
اما خب این پایان ماجرا نبود...
به برگه تای جوزه استاد جعفری نگاه می کردم که هر کدوم یه طرف افتاده بود و به قولی خمیر شده بود
پشتم درد میکرد
بنز یکم جلوتر وایساد... نمیدونم تو این موقعیت چطوری مدل ماشینو تشخیص دادم... ماییم دیگه عشف بنزو ماشین از کله مون نمیوفته
داد زدم ــ آخه مرتیکه گاو چرونتو که رانندگی بلد نیستی چرا سوار ماشینی به این عروسکی میشی هان؟
همه دورم جمع شده بودن که بنز با صدای بدی از جاش کنده شد و رفت
ــ مرتیکه شاسکول
۱.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.