فیک( هنوزم دوست دارم م پارت) ۳۲
فیک( هنوزم دوست دارم م پارت) ۳۲
ا.ت ویو
هانول: اما ما از هم جدا شدیم...اون...اون..با ایل سونگ یجا شده میخاد نامجون و بکشه...
ات: همه چیو واسم توضیح داد...الان واسه تو دیگه نمیخاد همچون کاری رو انجام بده...
هانول: واسه من...
ا.ت: واسه تو واسه عشقش...
...( بعدی توضیح دادن پیشنهاد ایل سونگ )
ات: خب همنطور کهگفتم شما دوتا آزاد میشن..
سئوک: خودت؟
ا.ت: زمانیکه از اینجا رفتین میرین عمارت نامجون و به نامجون بگین تا بیاد اینجا منم تا اونموقع یکاری میکنم ..
هانول: احمق کثافت...اصلا عقل داری اگه چیزیت بشه...
ا.ت: هیچی نمیشه...
هانول: من نمیرم..
سئوک: منم نمیرم...
ا.ت: لطفا..قول میدم برگردم..اونم خيلی زود..فقط از اینجا رفتین نامجون و بگین بیاد.
هانول: نمیتونم تنهات بزارم...
ا.ت: لطفا...بیا ما این دشمنی رو تموم کنیم...
سئوک: نمیخای کاری انجام بدی نه...!؟
ا.ت: خب نمیدونم...اگه به حرفام گوش کرد که خوب..اگه نه نمیدونم..امیدوارم نامجون تا اونموقع بیاد...
سئوک: مثلا میخای چیکار کنی..
ا.ت: فرار کنم یا هرچه...
هانول: دیوونه شدی...
ا.ت: دیوونه بودم..خب الانم من میرم بهش میگم که پیشنهادشو قبول دارم و اونموقع شما دوتا هم از اینجا میرین...
هانول: ا.ت....نکن..
ا.ت: مجبورم واسه شما ها واسه نامجون...
از کنارشون بلند شدم خاستم برمکه هانول دستمو گرفت بهش نگاه کردم..سرشو به نشونهِ نرو تکون داد...اما مجبورم...دستشو پس زدم و از اتاق رفتم بیرون..
بادیگارد که کمی اونورتر وایستاده بود و گفتم..
ا.ت: میخام ایل سونگ و ببينم...
بادیگارد: دنبالم بیاین...
دنبالش راه افتادم ..دم در اتاق ایل سونگ وایستاد و تقی به در زد از روبرو در کنار رفت تا من برم تو...
یه نفس عمیق کشیدم و دستگیره درو فشار دادم و درو باز کردم رفتم تو و بعدش بستمش.
ایل سونگ تا دیدمم از رو صندلیش بلند شد و اومد سمتم..
ایل سونگ: امیدوارم با خبری خوبی اومده باشی...
ات: خوبه خوبه....منپیشنهاد تو قبول دارم اما اول باید اون دوتا رو آزاد کنی..
ایل سونگ: باشه..و البته بیا این برگه هارو اول امضا کن و بعدش..
ا.ت: برگه؟؟.
ایل سونگ: خب این یه قرار داده..بدون امضا منو تو که نمیشه...
ا.ت: باشه...
ایل سونگ چندتا برگه روی میز گذاشت..برگه هارو بدون اینکه بخونم امضاش کردم....و بعدش سرجاشون گذاشتم ایل سونگ بعدی نگاه کردن به برگه ها لبخندی شیطونی روی لباش اومد و گفت
ایل سونگ: خوبه...
غلط املایی بود معذرت 🌸
زود زود میزارم که زودتر تمومش کنم و بریم فیک بعدی😌
ا.ت ویو
هانول: اما ما از هم جدا شدیم...اون...اون..با ایل سونگ یجا شده میخاد نامجون و بکشه...
ات: همه چیو واسم توضیح داد...الان واسه تو دیگه نمیخاد همچون کاری رو انجام بده...
هانول: واسه من...
ا.ت: واسه تو واسه عشقش...
...( بعدی توضیح دادن پیشنهاد ایل سونگ )
ات: خب همنطور کهگفتم شما دوتا آزاد میشن..
سئوک: خودت؟
ا.ت: زمانیکه از اینجا رفتین میرین عمارت نامجون و به نامجون بگین تا بیاد اینجا منم تا اونموقع یکاری میکنم ..
هانول: احمق کثافت...اصلا عقل داری اگه چیزیت بشه...
ا.ت: هیچی نمیشه...
هانول: من نمیرم..
سئوک: منم نمیرم...
ا.ت: لطفا..قول میدم برگردم..اونم خيلی زود..فقط از اینجا رفتین نامجون و بگین بیاد.
هانول: نمیتونم تنهات بزارم...
ا.ت: لطفا...بیا ما این دشمنی رو تموم کنیم...
سئوک: نمیخای کاری انجام بدی نه...!؟
ا.ت: خب نمیدونم...اگه به حرفام گوش کرد که خوب..اگه نه نمیدونم..امیدوارم نامجون تا اونموقع بیاد...
سئوک: مثلا میخای چیکار کنی..
ا.ت: فرار کنم یا هرچه...
هانول: دیوونه شدی...
ا.ت: دیوونه بودم..خب الانم من میرم بهش میگم که پیشنهادشو قبول دارم و اونموقع شما دوتا هم از اینجا میرین...
هانول: ا.ت....نکن..
ا.ت: مجبورم واسه شما ها واسه نامجون...
از کنارشون بلند شدم خاستم برمکه هانول دستمو گرفت بهش نگاه کردم..سرشو به نشونهِ نرو تکون داد...اما مجبورم...دستشو پس زدم و از اتاق رفتم بیرون..
بادیگارد که کمی اونورتر وایستاده بود و گفتم..
ا.ت: میخام ایل سونگ و ببينم...
بادیگارد: دنبالم بیاین...
دنبالش راه افتادم ..دم در اتاق ایل سونگ وایستاد و تقی به در زد از روبرو در کنار رفت تا من برم تو...
یه نفس عمیق کشیدم و دستگیره درو فشار دادم و درو باز کردم رفتم تو و بعدش بستمش.
ایل سونگ تا دیدمم از رو صندلیش بلند شد و اومد سمتم..
ایل سونگ: امیدوارم با خبری خوبی اومده باشی...
ات: خوبه خوبه....منپیشنهاد تو قبول دارم اما اول باید اون دوتا رو آزاد کنی..
ایل سونگ: باشه..و البته بیا این برگه هارو اول امضا کن و بعدش..
ا.ت: برگه؟؟.
ایل سونگ: خب این یه قرار داده..بدون امضا منو تو که نمیشه...
ا.ت: باشه...
ایل سونگ چندتا برگه روی میز گذاشت..برگه هارو بدون اینکه بخونم امضاش کردم....و بعدش سرجاشون گذاشتم ایل سونگ بعدی نگاه کردن به برگه ها لبخندی شیطونی روی لباش اومد و گفت
ایل سونگ: خوبه...
غلط املایی بود معذرت 🌸
زود زود میزارم که زودتر تمومش کنم و بریم فیک بعدی😌
۸.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳