تو مال منی...~
🌛🇵 🇦 🇷 🇹 :⑨❤️🔥
که یهو دورو برمو نگله کردمو فهمیدم افتادم تو بغل ژان...نگاش کردم که اونم بدون هیچ عکس العملی نگام کرد...توی فاصله ی دو سانتی بهم زول زده بودیم..که خجالت کشیدمو خواستم از پاش بلند شم که دستمو کشید و دوباره نشستم رو پاهاش و بهم گفت
ژان: همینجا بمون وقتی باز ترسیدی دیگه نپری رو پاهام... پاهام شکست...(خنده)
یبیو:....
هیچی نگفتم و. دوباره خواستم ادامه فیلمو ببینم که حس کردم دستی دور کمرم حلقه شده.... فهمیدم دستاشو از دور کمرم اورده و دستاشو بهم قفل زده...
"ویو ژان
چرا من کلا با این پسر حس خوبی دارم؟.... پیشمه حس خوبی دارم... فقط میخوام پیشم باشه...دلم میخواد تا صبح تو همین مدلی که هستیم بمونیم... چون بهم حس خوبی میده وقتی رو پاهام نشسته..من اصن حواسم به فیلم نیست و فقط داشتم اونو تماشا میکردم که با چه حالت کیوتی داشت فیلمو میدید.... وایسا ببینم.... نکنه... م.. من.... واییی... نکنه.. من گرایشم به پسراست...؟ نه بابا.... اون فقط رفیقمه نه؟.... وایی گیج شدم... بیخیالش...یهو اظطراب گرفتمو بهش گفتم..
ژان: اگه اینطوری راحت نیستی میتونی رو مبل بشینی....
بدون هیچ حرفی نشست رو مبل.... داشتم فیلمو نگاه میکردم... الان فک کنم ساعت زیادی گذشته باشه... گوشیمو باز کردمو نگاهی به ساعت انداختم...
ساعت۱۲شب بود نگاهی هم به یبیو انداختم خوابش برده بود... گفتم دیگه بیدارش نکنم بزارم انشب اینجا بمونه فرداهم که مدرسه نداریم...تلویزیونو خاموش کردمو از اونجایی که سبک بود براید بغلش کردم... چرا با نزدیک شدن به این پسر حالم خوب میشه؟ چرا الان که بغلش کردم قلبم تند تند زد؟.... بردمش تو اتاق... لباساش راحت نبود... از لباسای خودم یه تیشرت ورداشتم... انقدری براش بزرگ میشد که فک نکنم نیازی به شلوار باشه...رفتم سمتش که رو تخت بود..... لباساشو دراوردم و تیشرتو پوشندم بهش... لباسای خودشم یه گوشه گذاشتم... هوا گرم شده بود... خونه من کلا هوا با اینمه زمستونه اینجوریه... منم لباسمو دراوردم فقط بالا تنم لخت بود...رفتمو دراز کشیدم رو تخت... فکر همجنسگرایی و گرایشم به پسرا راحت نمیذاشت بخوابم....گفتم تست انلاین بدم... گوشیمو ورداشتم سایتو سرچ کردمو وارد شدم و تست انلاین دادم...و بعد از دو دقیقه جوابش اومد... دلشوره گرفته بودم تا اینکه جوابو دیدم...
"پیام:
تست شما بررسی شد...!
شما همجنسگرا هستید....! شما یک همجنس باز هستید..
با دیدن چشمام از کاسه دراومد... ی.. یعنی چی..؟ با دیدن پیامه نتونستم جلوی خودمو بگیرم... و گفتم
ژان: یعنی الان من... یبیو رو دوست دارم...؟
بعد از اون پیام.... دیگه هیچی سرجاش نبود..یکی انگاری تو گوشم میگفت شبو... شبو با یبیو یکاریش کن... یعنی... باهاش بگذرونـ.
که یهو دورو برمو نگله کردمو فهمیدم افتادم تو بغل ژان...نگاش کردم که اونم بدون هیچ عکس العملی نگام کرد...توی فاصله ی دو سانتی بهم زول زده بودیم..که خجالت کشیدمو خواستم از پاش بلند شم که دستمو کشید و دوباره نشستم رو پاهاش و بهم گفت
ژان: همینجا بمون وقتی باز ترسیدی دیگه نپری رو پاهام... پاهام شکست...(خنده)
یبیو:....
هیچی نگفتم و. دوباره خواستم ادامه فیلمو ببینم که حس کردم دستی دور کمرم حلقه شده.... فهمیدم دستاشو از دور کمرم اورده و دستاشو بهم قفل زده...
"ویو ژان
چرا من کلا با این پسر حس خوبی دارم؟.... پیشمه حس خوبی دارم... فقط میخوام پیشم باشه...دلم میخواد تا صبح تو همین مدلی که هستیم بمونیم... چون بهم حس خوبی میده وقتی رو پاهام نشسته..من اصن حواسم به فیلم نیست و فقط داشتم اونو تماشا میکردم که با چه حالت کیوتی داشت فیلمو میدید.... وایسا ببینم.... نکنه... م.. من.... واییی... نکنه.. من گرایشم به پسراست...؟ نه بابا.... اون فقط رفیقمه نه؟.... وایی گیج شدم... بیخیالش...یهو اظطراب گرفتمو بهش گفتم..
ژان: اگه اینطوری راحت نیستی میتونی رو مبل بشینی....
بدون هیچ حرفی نشست رو مبل.... داشتم فیلمو نگاه میکردم... الان فک کنم ساعت زیادی گذشته باشه... گوشیمو باز کردمو نگاهی به ساعت انداختم...
ساعت۱۲شب بود نگاهی هم به یبیو انداختم خوابش برده بود... گفتم دیگه بیدارش نکنم بزارم انشب اینجا بمونه فرداهم که مدرسه نداریم...تلویزیونو خاموش کردمو از اونجایی که سبک بود براید بغلش کردم... چرا با نزدیک شدن به این پسر حالم خوب میشه؟ چرا الان که بغلش کردم قلبم تند تند زد؟.... بردمش تو اتاق... لباساش راحت نبود... از لباسای خودم یه تیشرت ورداشتم... انقدری براش بزرگ میشد که فک نکنم نیازی به شلوار باشه...رفتم سمتش که رو تخت بود..... لباساشو دراوردم و تیشرتو پوشندم بهش... لباسای خودشم یه گوشه گذاشتم... هوا گرم شده بود... خونه من کلا هوا با اینمه زمستونه اینجوریه... منم لباسمو دراوردم فقط بالا تنم لخت بود...رفتمو دراز کشیدم رو تخت... فکر همجنسگرایی و گرایشم به پسرا راحت نمیذاشت بخوابم....گفتم تست انلاین بدم... گوشیمو ورداشتم سایتو سرچ کردمو وارد شدم و تست انلاین دادم...و بعد از دو دقیقه جوابش اومد... دلشوره گرفته بودم تا اینکه جوابو دیدم...
"پیام:
تست شما بررسی شد...!
شما همجنسگرا هستید....! شما یک همجنس باز هستید..
با دیدن چشمام از کاسه دراومد... ی.. یعنی چی..؟ با دیدن پیامه نتونستم جلوی خودمو بگیرم... و گفتم
ژان: یعنی الان من... یبیو رو دوست دارم...؟
بعد از اون پیام.... دیگه هیچی سرجاش نبود..یکی انگاری تو گوشم میگفت شبو... شبو با یبیو یکاریش کن... یعنی... باهاش بگذرونـ.
۵.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.