یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت سوم
وارد خونه شدم...
همه جا تاریک بود هیچ ترسی توی وجودم نبود
فقط میخواستم از کسی که قاتل بابام بود
انتقام بگیرم
نزدیک تر رفتم لگدی به در زدم اما در باز نشد
قفل بود
با سنجاق سر با هزار جور بدبختی درو باز کردم
اولین قدمو برداشتم یکی منو محکم کوبید به دیوار
چشمام تار شد تنها چیزی که دیدم داشت از راه پله ها میومد پایین
چشمامو باز کردم..
آلیس: من کجام؟
وای چقدر سرم درد میکنه
یه جایی مثل غار بود همه جا تاریک بود چیزی دیده نمیشد به دستام زنجیر بسته شده بود
انقدر سرم درد میکرد
برای چند ثانیه چشامو بستم باز کردم
صورتش کاملا توی صورتم بود
نفسمو حبث کردم تا خواستم جیغ بزنم
دستشو گذاشت روی دهنم با تمام
قدرتش فشار داد
طوری بود که انگار داشت دندونام رو خرد میکرد
چشماش از حدقه زده بود بیرون رنگ چشماش قرمز سرخ بود
دستشو دندون گرفتم اما عین خیالشم نبود
میدونستم این قاتل بابامه
اشک از چشمام سرازیر شد هلش دادم اما تکون نمیخورد
ناخونمو فرو کردم داخل چشمش دستشو از روی دهنم برداشت
دستشو برد بالا تا بهم صدمه بزنه
چشمامو بستم....
رمان خانه ارواح
پارت سوم
وارد خونه شدم...
همه جا تاریک بود هیچ ترسی توی وجودم نبود
فقط میخواستم از کسی که قاتل بابام بود
انتقام بگیرم
نزدیک تر رفتم لگدی به در زدم اما در باز نشد
قفل بود
با سنجاق سر با هزار جور بدبختی درو باز کردم
اولین قدمو برداشتم یکی منو محکم کوبید به دیوار
چشمام تار شد تنها چیزی که دیدم داشت از راه پله ها میومد پایین
چشمامو باز کردم..
آلیس: من کجام؟
وای چقدر سرم درد میکنه
یه جایی مثل غار بود همه جا تاریک بود چیزی دیده نمیشد به دستام زنجیر بسته شده بود
انقدر سرم درد میکرد
برای چند ثانیه چشامو بستم باز کردم
صورتش کاملا توی صورتم بود
نفسمو حبث کردم تا خواستم جیغ بزنم
دستشو گذاشت روی دهنم با تمام
قدرتش فشار داد
طوری بود که انگار داشت دندونام رو خرد میکرد
چشماش از حدقه زده بود بیرون رنگ چشماش قرمز سرخ بود
دستشو دندون گرفتم اما عین خیالشم نبود
میدونستم این قاتل بابامه
اشک از چشمام سرازیر شد هلش دادم اما تکون نمیخورد
ناخونمو فرو کردم داخل چشمش دستشو از روی دهنم برداشت
دستشو برد بالا تا بهم صدمه بزنه
چشمامو بستم....
۲.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.