Part⁷
Part⁷
مشغول کار شدم ک زنگ ایفون خورد....اومدم باز کنم با صدای بَمی مواجه شدم
_مشغول کار شو خودم رسیدگی میکنم
+ولی اخه...
_همون چیزی ک گفتم
+چ...چ...چشم
_بدو
ویو دایون
داشتم ظرف هارو میشستم ک در باز شد...اون مرده کیه؟ هههههه....
^با کی حرف میزنی؟
+وایییی اجوما میونگ همش میترسونیمم
^اهم
+اون مرده ب نظرت کیه؟
^واقعا نمیدونی؟
+نمیدونم ک دارم میپرسم...
^اون بابای ارباب کیم عه...
+عهههههههه....واقعاااا؟
^آره دیگه بهت گفتن این هفته میاد یکی از خدمتکارا رو انتخاب کنه ک با ارباب کیم ازدواج کنن...
+وایییییی نوموخاااامم
^باید امشب همه لباس های قشنگ بپوشن...
+من لباس جدید خریدم(اسلاید بعدی میزارم)
^مبارکته منم اینو میپوشم(نمیزارم چون نقش فرعی عه)
+خوبه
پرش زمانی ب شب
+ارباب کیم یک لحظه میاین؟
_بگو چیشده؟
+قراره ازدواج کنین؟
_اره،قراره یکی از خدمتکارا رو انتخاب کنم،انتخابمو از قبل کردم،اون خوشگل ترین دختره،از همون اول با یک نگاه عاشقش شدم،قراره اگر من انتخابمو نکردم پدرم انتخاب کنه....
+اووووووععع،،،،،خوش بحال اون دختر،من چند ماه دیگه ازدواج میکنم...لبخند کیوت
_برو لباستو بپوش پدرم بیاد تو عمارت....
لباسمو پوشیدم و رفتم نشستم..
چر بقیه وایستادن؟
^دایون....بدو بیا اینجا نباید بشینی....باید هرکی هنر خودشو نشون بده...
+اوم ک اینطور
پدر ارباب کیم اومد و....
بچه ها ب درخواست اکثریت این پارت رو نوشتم کم بود ببخشید تکلیف داشتم،بابای قشنگام
مشغول کار شدم ک زنگ ایفون خورد....اومدم باز کنم با صدای بَمی مواجه شدم
_مشغول کار شو خودم رسیدگی میکنم
+ولی اخه...
_همون چیزی ک گفتم
+چ...چ...چشم
_بدو
ویو دایون
داشتم ظرف هارو میشستم ک در باز شد...اون مرده کیه؟ هههههه....
^با کی حرف میزنی؟
+وایییی اجوما میونگ همش میترسونیمم
^اهم
+اون مرده ب نظرت کیه؟
^واقعا نمیدونی؟
+نمیدونم ک دارم میپرسم...
^اون بابای ارباب کیم عه...
+عهههههههه....واقعاااا؟
^آره دیگه بهت گفتن این هفته میاد یکی از خدمتکارا رو انتخاب کنه ک با ارباب کیم ازدواج کنن...
+وایییییی نوموخاااامم
^باید امشب همه لباس های قشنگ بپوشن...
+من لباس جدید خریدم(اسلاید بعدی میزارم)
^مبارکته منم اینو میپوشم(نمیزارم چون نقش فرعی عه)
+خوبه
پرش زمانی ب شب
+ارباب کیم یک لحظه میاین؟
_بگو چیشده؟
+قراره ازدواج کنین؟
_اره،قراره یکی از خدمتکارا رو انتخاب کنم،انتخابمو از قبل کردم،اون خوشگل ترین دختره،از همون اول با یک نگاه عاشقش شدم،قراره اگر من انتخابمو نکردم پدرم انتخاب کنه....
+اووووووععع،،،،،خوش بحال اون دختر،من چند ماه دیگه ازدواج میکنم...لبخند کیوت
_برو لباستو بپوش پدرم بیاد تو عمارت....
لباسمو پوشیدم و رفتم نشستم..
چر بقیه وایستادن؟
^دایون....بدو بیا اینجا نباید بشینی....باید هرکی هنر خودشو نشون بده...
+اوم ک اینطور
پدر ارباب کیم اومد و....
بچه ها ب درخواست اکثریت این پارت رو نوشتم کم بود ببخشید تکلیف داشتم،بابای قشنگام
۴.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.