خب رفتیم حیاط
خب رفتیم حیاط
و چند دقیقه بدون اینکه چیزی بگیم گذشت
بعد گفت چرا قبول کردی گفتم منظورت چیه
گفت منظورم اینکه چرا قبول کردی تا با من ازدواج کنی گفتم خودت چرا قبول کردی
گفت داخل که پیش همه گفتم منم گفتم
دلیل منم همینه
یه اهای گفت و ساکت شد و بعد گفت ما قراره کل عمرمون رو باهم باشیم
بیا یکم در باره هم سوال بپرسیم تا از سلایق هم با خبر بشیم
همین جوری ساعت ها داشتیم حرف میزدیم
و خب دیگه باهاش احساس راحتی میکردم
بعد بلند شد و گفت درسته تو ازم خوشت نمیاد ولی من قول میدم ازت مراقبت کنم و تورو عاشق خودم کنم بایه لبخند گفتم پس
موفق باشی😊(نویسنده: همین چند روز پیش نبود که پاچه همو گرفته بودن🫤🔪)
رفتیم داخل بابا گفت دو هفته دیگ جشن عروسیتونه(داداشمون دوست داره زودتر بابا بزرگ بشه ) پشمام ریخته بود اخه انقد زود
بابا گفت مشکلی که باهاش ندارید گفتیم نه
و خب 14روز وقت داشتیم تاهمو بشماسیم
روزها همین جوری میگذشتن و منو کائورو باهم میرفتیم بیرون و باهم وقت میگذروندیم و فکر کنم یه حسی بهش پیدا کردم
#از زبان کائورو
سه روز مونده به عروسی داشتیم میفرفتیم خونه رو به ایکو نشون بدم بابا چند نفرو برده بود تا وسایل هارو به بهتری شکل ممکن بچینن و خونه رو تمیز و اماده کنن
__
پایان پارت چهار✨🌱
و چند دقیقه بدون اینکه چیزی بگیم گذشت
بعد گفت چرا قبول کردی گفتم منظورت چیه
گفت منظورم اینکه چرا قبول کردی تا با من ازدواج کنی گفتم خودت چرا قبول کردی
گفت داخل که پیش همه گفتم منم گفتم
دلیل منم همینه
یه اهای گفت و ساکت شد و بعد گفت ما قراره کل عمرمون رو باهم باشیم
بیا یکم در باره هم سوال بپرسیم تا از سلایق هم با خبر بشیم
همین جوری ساعت ها داشتیم حرف میزدیم
و خب دیگه باهاش احساس راحتی میکردم
بعد بلند شد و گفت درسته تو ازم خوشت نمیاد ولی من قول میدم ازت مراقبت کنم و تورو عاشق خودم کنم بایه لبخند گفتم پس
موفق باشی😊(نویسنده: همین چند روز پیش نبود که پاچه همو گرفته بودن🫤🔪)
رفتیم داخل بابا گفت دو هفته دیگ جشن عروسیتونه(داداشمون دوست داره زودتر بابا بزرگ بشه ) پشمام ریخته بود اخه انقد زود
بابا گفت مشکلی که باهاش ندارید گفتیم نه
و خب 14روز وقت داشتیم تاهمو بشماسیم
روزها همین جوری میگذشتن و منو کائورو باهم میرفتیم بیرون و باهم وقت میگذروندیم و فکر کنم یه حسی بهش پیدا کردم
#از زبان کائورو
سه روز مونده به عروسی داشتیم میفرفتیم خونه رو به ایکو نشون بدم بابا چند نفرو برده بود تا وسایل هارو به بهتری شکل ممکن بچینن و خونه رو تمیز و اماده کنن
__
پایان پارت چهار✨🌱
۱.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.