فیک مروارید سیاه
فیک مروارید سیاه
پارت۸
ا
ویو ا.ت
صبح شد رفتم فرودگاه جیمینو تهیونگم باهام بودن با جیمین حرفی نزدم ولی تهیونگو بغل کردم وقت پروازم شد رفتم سوار هواپیما شدم که یادم اومد عطر تهیونگ خیلی خوش بو بود باید ازش بپرسم مارکش چیه
ا.ت نمیدونست چیزی که اون خیلی به دلش نشیته بود عطر نبود بلکه بغل ارام بخش کسی که بغلش کرده بود..بود
بعد چند ساعت رسیدم پاریس مستقیم رفتم سمت محل عکس برداری تو ی سالن خیلی زیبای اپرا عکس برداری میکردن وقتی رسیدم استقبال گرمی ازم شد حقیقتش خیلی خوشم اومد که بدون استراحت شروع به کار کردم
ویو تهیونگ
بعد از فرودگاه رفتم شرکت خیلی دلم برا ا.ت تنگ شده بود ولی مجبور بودم...که گوشیم زنگ خورد با کمال تعجب دوستم بود که از پاریس بهم زنگ زد دعوتم کرد که برم اونجا و به هفته ند پاریس نظارت کنم که بدون حتی نگاه کردن به برنامه هام قبول کردمو گفتم زودی میام فردای اون روز تو پاریس بودم با جت شخصیم رفتم به سمت محل عکاسی رفتم ذوق داشتم ا.تو ببینم
ویو ا.ت
رفته بودم قهوه بگیرم طبقه پایین محل عکاسی یه کافه بود که بنظر خوب میومد داشتم برمیگشتم که یهویی یکی دستمو کشید برد تو ی اتاق خالی اونو نمیشناختم استرس گرفتمو میخواستم از اونجا برم ولی درو قفل کرد به فرانسوی گفت
مرد: بدنت خیلی خوبه میخوامش
ا.ت: گمشو مرتیکه دست به من نزن
مرد: ی سیلی به ا.ت میزنه و ا.ت میفته رو زمین مرده شروع کرد به دراوردن لباسای ا.ت که جیغ ات رفت رو هوا ولی اسم کسی رو صدا میزد که خودشم نمیدونست تو اون موقعیت اونو میخواد
ا.ت: تهیونگ(جیغ)
ویو تهیونگ
رسیدیم سالن چندتا طبقه بود رسیدیم رفتم برا ا.ت ی قهوه گرفتم چون اون خیلی دوس داشت که اسممو شنیدم اولش شک داشتم که دوباره صدای جیغ شنیدم دنبال صدا رفتم که شنیدم
ا.ت: مرتیکه گفتم بهم دست نزن تهیونگ اگر پیدات کنه میکشه تورو دست نزن بهممممم( داد)
تهیونگ: ا.ت(داد) ا.ت اونجایی(عربده)
درو میشکنه که با چیزی که میبینه خون جلو چشاشو میگیره به مرده حمله میکنه و تا میتونه میزدش چون نگهبانا خودشونو رسوندنو اون مردو بردن تا تحویل پلیس بدن
ویو ا.ت: وقتی صداشو شنیدم مطمئن شدم اون...اون ادمیه که عاشقشم اومد سمتم
تهیونگ: دستامو گذاشتم دور صورتش ا.ت قشنگم خوبی چیزیت که نشد زخمی شدی گریه نکن باشه؟ من اینجا باش( نگرانی)
ا.ت: گریم شدت گرفتو خودتو انداختم بغل تهیونگ...تهیونگگگگگگگ خیلی ترسیدم اگ..اگر..نیو...از هوش میره
تهیونگ:
امیدوارم خوشتون اومده باشه)
پارت۸
ا
ویو ا.ت
صبح شد رفتم فرودگاه جیمینو تهیونگم باهام بودن با جیمین حرفی نزدم ولی تهیونگو بغل کردم وقت پروازم شد رفتم سوار هواپیما شدم که یادم اومد عطر تهیونگ خیلی خوش بو بود باید ازش بپرسم مارکش چیه
ا.ت نمیدونست چیزی که اون خیلی به دلش نشیته بود عطر نبود بلکه بغل ارام بخش کسی که بغلش کرده بود..بود
بعد چند ساعت رسیدم پاریس مستقیم رفتم سمت محل عکس برداری تو ی سالن خیلی زیبای اپرا عکس برداری میکردن وقتی رسیدم استقبال گرمی ازم شد حقیقتش خیلی خوشم اومد که بدون استراحت شروع به کار کردم
ویو تهیونگ
بعد از فرودگاه رفتم شرکت خیلی دلم برا ا.ت تنگ شده بود ولی مجبور بودم...که گوشیم زنگ خورد با کمال تعجب دوستم بود که از پاریس بهم زنگ زد دعوتم کرد که برم اونجا و به هفته ند پاریس نظارت کنم که بدون حتی نگاه کردن به برنامه هام قبول کردمو گفتم زودی میام فردای اون روز تو پاریس بودم با جت شخصیم رفتم به سمت محل عکاسی رفتم ذوق داشتم ا.تو ببینم
ویو ا.ت
رفته بودم قهوه بگیرم طبقه پایین محل عکاسی یه کافه بود که بنظر خوب میومد داشتم برمیگشتم که یهویی یکی دستمو کشید برد تو ی اتاق خالی اونو نمیشناختم استرس گرفتمو میخواستم از اونجا برم ولی درو قفل کرد به فرانسوی گفت
مرد: بدنت خیلی خوبه میخوامش
ا.ت: گمشو مرتیکه دست به من نزن
مرد: ی سیلی به ا.ت میزنه و ا.ت میفته رو زمین مرده شروع کرد به دراوردن لباسای ا.ت که جیغ ات رفت رو هوا ولی اسم کسی رو صدا میزد که خودشم نمیدونست تو اون موقعیت اونو میخواد
ا.ت: تهیونگ(جیغ)
ویو تهیونگ
رسیدیم سالن چندتا طبقه بود رسیدیم رفتم برا ا.ت ی قهوه گرفتم چون اون خیلی دوس داشت که اسممو شنیدم اولش شک داشتم که دوباره صدای جیغ شنیدم دنبال صدا رفتم که شنیدم
ا.ت: مرتیکه گفتم بهم دست نزن تهیونگ اگر پیدات کنه میکشه تورو دست نزن بهممممم( داد)
تهیونگ: ا.ت(داد) ا.ت اونجایی(عربده)
درو میشکنه که با چیزی که میبینه خون جلو چشاشو میگیره به مرده حمله میکنه و تا میتونه میزدش چون نگهبانا خودشونو رسوندنو اون مردو بردن تا تحویل پلیس بدن
ویو ا.ت: وقتی صداشو شنیدم مطمئن شدم اون...اون ادمیه که عاشقشم اومد سمتم
تهیونگ: دستامو گذاشتم دور صورتش ا.ت قشنگم خوبی چیزیت که نشد زخمی شدی گریه نکن باشه؟ من اینجا باش( نگرانی)
ا.ت: گریم شدت گرفتو خودتو انداختم بغل تهیونگ...تهیونگگگگگگگ خیلی ترسیدم اگ..اگر..نیو...از هوش میره
تهیونگ:
امیدوارم خوشتون اومده باشه)
۲.۷k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.