فیک مروارید سیاه
فیک مروارید سیاه
پارت۹
ویو تهیونگ
ا.ت داشت ی چیزی میگفت که از هوش رفت زور برایدبغلش کردمو بردمش سمت ماشینم به راننده گفتم در ماشینو باز کنه و زود بردمش بیمارستان
خیلی نگرانش بودم من بدون اون نمیتونستم زندگی کنمو برام زندگی بدون غیر ممکن بود
رسیدیم بیمارستان که راننده به دکترا سریع گفتو ی برانکارد اوردن ا.تو گذاشتمو بردنش اورژانس
بعد نیم ساعت
دکتر: همراه پارت ا.ت
تهیونگ: بله خودمم چیشده خوبه؟ لطفا بگین چیزیش نیس
دکتر: شوکه بدی بهم وارد شده ولی خوبه تو بخشه اگر میخوای ببینیش برو
تهیونگ: ممنونم دکتر خیلی ممنون
رفتم سمت بخشو وارد اتاق ا.ت شدم روی صندلی کنار تختش نشستمو دستشو گرفتم
اروم گریم گرفت که چرا باید اینطوری میشد میخواستم خوشحالش کنم اگر دیرتر میرسیدم
که یهویی متوجه تکون خوردن دست ا.ت میشه
ا.ت: ته..تهیونگ..گر..گریه نکن
تهیونگ: ا.ت...ا.ت خوبی دکتر(داد) دکتر بهوش اومد
دکتر: بعد معاینه خوبه اقای تهیونگ میتونی مرخصش کنی
تهیونگ:ممنونم دکتر
ا.ت: تهیونگ..
تهیونگ: جانم
ا.ت: (یهویی میزنه زیر گریه) اگر...تو نمیومدی اگر..من...
تهیونگ: بغلش کردم بهش فکرنکن ا.ت الان من اینجام
ا.ت: (گریهی شدید) چطوری اون میخواست بهم تج.... حرف ا.ت با حس خیس شدن لباش متوقف میشه..
اره تهیونگ بوسش کرده بود
که ا.ت با تعجب بدون هیچ حرکتی وایمیسه که تهیونگ ازش جدا میشه
تهیونگ: جوره دیگه ای نمیتونستم ساکتت کنم و اینکه ا.ت من اومدم بهت بگم که....عاشقتم
ویو ا.ت
تو شوکه بودم چییی تو منو دوس داره هه شوخیه نکنه خوابم وای خدا کمکم کن
تهیونگ: چیه نمیخوای چیزی بگی نکنه یکی
که این بار تهیونگ با بوسهی ا.ت ساکت شد ا.ت ازش کجا میشه
ا.ت: راه دیگه ای برای ساکت کردنت نبود(خنده)
تهیونگ: حرف منو به خو....صبرکن این یعنی توام دوسم داری(داد)
ا.ت: اوهوم داد نزن
تهیونگ: وای خداااااااا( داد) اونم دوسم دارهههههه
ا.ت:(خنده) ارومم بیماستانه هااا
که تهیونگ ا.ت بغل میکنه و میگه تا ابد کنارتم از محافظت میکنم قول میدم
ا.ت: هوم دوست دارم)
تهیونگ: منم
امیدوارم خوشتون بیاد
راستی پارت اخر نیس)
پارت۹
ویو تهیونگ
ا.ت داشت ی چیزی میگفت که از هوش رفت زور برایدبغلش کردمو بردمش سمت ماشینم به راننده گفتم در ماشینو باز کنه و زود بردمش بیمارستان
خیلی نگرانش بودم من بدون اون نمیتونستم زندگی کنمو برام زندگی بدون غیر ممکن بود
رسیدیم بیمارستان که راننده به دکترا سریع گفتو ی برانکارد اوردن ا.تو گذاشتمو بردنش اورژانس
بعد نیم ساعت
دکتر: همراه پارت ا.ت
تهیونگ: بله خودمم چیشده خوبه؟ لطفا بگین چیزیش نیس
دکتر: شوکه بدی بهم وارد شده ولی خوبه تو بخشه اگر میخوای ببینیش برو
تهیونگ: ممنونم دکتر خیلی ممنون
رفتم سمت بخشو وارد اتاق ا.ت شدم روی صندلی کنار تختش نشستمو دستشو گرفتم
اروم گریم گرفت که چرا باید اینطوری میشد میخواستم خوشحالش کنم اگر دیرتر میرسیدم
که یهویی متوجه تکون خوردن دست ا.ت میشه
ا.ت: ته..تهیونگ..گر..گریه نکن
تهیونگ: ا.ت...ا.ت خوبی دکتر(داد) دکتر بهوش اومد
دکتر: بعد معاینه خوبه اقای تهیونگ میتونی مرخصش کنی
تهیونگ:ممنونم دکتر
ا.ت: تهیونگ..
تهیونگ: جانم
ا.ت: (یهویی میزنه زیر گریه) اگر...تو نمیومدی اگر..من...
تهیونگ: بغلش کردم بهش فکرنکن ا.ت الان من اینجام
ا.ت: (گریهی شدید) چطوری اون میخواست بهم تج.... حرف ا.ت با حس خیس شدن لباش متوقف میشه..
اره تهیونگ بوسش کرده بود
که ا.ت با تعجب بدون هیچ حرکتی وایمیسه که تهیونگ ازش جدا میشه
تهیونگ: جوره دیگه ای نمیتونستم ساکتت کنم و اینکه ا.ت من اومدم بهت بگم که....عاشقتم
ویو ا.ت
تو شوکه بودم چییی تو منو دوس داره هه شوخیه نکنه خوابم وای خدا کمکم کن
تهیونگ: چیه نمیخوای چیزی بگی نکنه یکی
که این بار تهیونگ با بوسهی ا.ت ساکت شد ا.ت ازش کجا میشه
ا.ت: راه دیگه ای برای ساکت کردنت نبود(خنده)
تهیونگ: حرف منو به خو....صبرکن این یعنی توام دوسم داری(داد)
ا.ت: اوهوم داد نزن
تهیونگ: وای خداااااااا( داد) اونم دوسم دارهههههه
ا.ت:(خنده) ارومم بیماستانه هااا
که تهیونگ ا.ت بغل میکنه و میگه تا ابد کنارتم از محافظت میکنم قول میدم
ا.ت: هوم دوست دارم)
تهیونگ: منم
امیدوارم خوشتون بیاد
راستی پارت اخر نیس)
۵.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.