p4
p4
_صبح بعد از عملیات کتک کاری😂
ویو رایا
تو آینه نگاه کردم...یه مشت از اون عوضیا خورده بودم..آه گوشه لبم زخم شده بود😑
به سمت مدرسه راه افتادم،تو راه سوآ رو دیدم
رایا : هی سوآ ، چو سوآآآآآآ(داد)
سوآ : او رایا
رایا : چخبر ؟
سوآ : هی....صبر کن....لبت چی شده؟
رایا : آهان اینو میگی...خوردم زمین😅
سوآ : یااا....احمق که نیستم....دعوا کردی نه؟
رایا : ...خب...راستش...آه اره اصن دعوا کردم که چی؟
سوآ : واقعا؟ چیشد که دعوا کردی؟
_رایا ماجرا رو تعریف کرد
سوآ : تو واقعا خفن ترین دختری هستی که دیدم....ایول
رایا : حیح،خب رسیدیم
رایا : میگم سو...صبر کن....اون کیه؟( اشاره به سوجون )
سوآ : وای دختر....اون هان سوجونه....خیلی وقته مدرسه نیومده بود.....اون بعد از لی سوهو خوشتیپ ترین پسر مدرسس....اون مدله....قبلنا با لی سوهو رفیق بودن ولی الان
دشمن شدن
رایا : باشه باشه..... اینا مهم نیست....دیشب...کسی که نجاتش دادم....همین بودددددد
سوآ : جانمممممم؟؟؟ تو هان سوجونو نجات دادیییی؟؟؟؟
رایا : ...ا...اره؟؟؟
سوآ : برات مهم نیست؟؟؟؟الان حتما میگی نه🙄
رایا : نچ
خیلی خب بریم دیر میشه
داشتیم میرفتیم که یهو...
سوجون : هی،هی رایا،کیم رایاااا
ویو رایا
برگشتم...همون هان سوجون بود...با دستش اشاره کرد برم پیشش....جدی؟ دیگه داره میله رو مخم....با اعصاب خوردی رفتم سمتش
رایا : چته؟
سوجون تو ذهنش : هه سوژه خوبی واسه کرم ریزیه😏😂
سوجون : اونجایی که دیشب منو نجات دادی هرکاری بگی برات برات انجام میدیم....هم من هم اکیپم
رایا : چی نمیخوام یکی دنبالم راه بیوفتههه
سوجون : یاااا این چه طرز تشکر کردنه؟ دارم بهت لطف میکنم
رایا : آقا من لطف تورو نمیخوامممم
سوجون : نه دیگ...وایسا....لبت چیشده؟
رایا : چیزی نیست....
سوجون : دیشب اینطوری شد؟
رایا : ...مهم نی...
سوجون : ای خدا....بشین اینجا تا بیام
منو نشوند رو پله ها
یه ربع تا زنگ مونده بود
سوجون ۳ مین بعد با یه جعبه کوچیکه کمک های اولیه اومد نشست کنارم
یکم بتادین به پنبه زد و پنبه رو زد یه لبم
رایا : آخ...(آروم)
سوجون : خب تموم شد...چیزایی که گفتمو فراموش نکنیااا
سوجون رفت
رایا با داد : گفتم نمیخواممممممم
_
لطفا حمایتم کنید❤️
_صبح بعد از عملیات کتک کاری😂
ویو رایا
تو آینه نگاه کردم...یه مشت از اون عوضیا خورده بودم..آه گوشه لبم زخم شده بود😑
به سمت مدرسه راه افتادم،تو راه سوآ رو دیدم
رایا : هی سوآ ، چو سوآآآآآآ(داد)
سوآ : او رایا
رایا : چخبر ؟
سوآ : هی....صبر کن....لبت چی شده؟
رایا : آهان اینو میگی...خوردم زمین😅
سوآ : یااا....احمق که نیستم....دعوا کردی نه؟
رایا : ...خب...راستش...آه اره اصن دعوا کردم که چی؟
سوآ : واقعا؟ چیشد که دعوا کردی؟
_رایا ماجرا رو تعریف کرد
سوآ : تو واقعا خفن ترین دختری هستی که دیدم....ایول
رایا : حیح،خب رسیدیم
رایا : میگم سو...صبر کن....اون کیه؟( اشاره به سوجون )
سوآ : وای دختر....اون هان سوجونه....خیلی وقته مدرسه نیومده بود.....اون بعد از لی سوهو خوشتیپ ترین پسر مدرسس....اون مدله....قبلنا با لی سوهو رفیق بودن ولی الان
دشمن شدن
رایا : باشه باشه..... اینا مهم نیست....دیشب...کسی که نجاتش دادم....همین بودددددد
سوآ : جانمممممم؟؟؟ تو هان سوجونو نجات دادیییی؟؟؟؟
رایا : ...ا...اره؟؟؟
سوآ : برات مهم نیست؟؟؟؟الان حتما میگی نه🙄
رایا : نچ
خیلی خب بریم دیر میشه
داشتیم میرفتیم که یهو...
سوجون : هی،هی رایا،کیم رایاااا
ویو رایا
برگشتم...همون هان سوجون بود...با دستش اشاره کرد برم پیشش....جدی؟ دیگه داره میله رو مخم....با اعصاب خوردی رفتم سمتش
رایا : چته؟
سوجون تو ذهنش : هه سوژه خوبی واسه کرم ریزیه😏😂
سوجون : اونجایی که دیشب منو نجات دادی هرکاری بگی برات برات انجام میدیم....هم من هم اکیپم
رایا : چی نمیخوام یکی دنبالم راه بیوفتههه
سوجون : یاااا این چه طرز تشکر کردنه؟ دارم بهت لطف میکنم
رایا : آقا من لطف تورو نمیخوامممم
سوجون : نه دیگ...وایسا....لبت چیشده؟
رایا : چیزی نیست....
سوجون : دیشب اینطوری شد؟
رایا : ...مهم نی...
سوجون : ای خدا....بشین اینجا تا بیام
منو نشوند رو پله ها
یه ربع تا زنگ مونده بود
سوجون ۳ مین بعد با یه جعبه کوچیکه کمک های اولیه اومد نشست کنارم
یکم بتادین به پنبه زد و پنبه رو زد یه لبم
رایا : آخ...(آروم)
سوجون : خب تموم شد...چیزایی که گفتمو فراموش نکنیااا
سوجون رفت
رایا با داد : گفتم نمیخواممممممم
_
لطفا حمایتم کنید❤️
۳.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.