P 25
P 25
_ممنونم
+ کافه ای چیزی نداره اینجا؟
کیم؛ دنبال من بیاید بریم اتاق کار اقای جئون
_ هی کوک چیزی نخوری نمیمیری (اروم)
_البته
دنبال منشی کیم رفتیم مرد خوب و مهربونی بع نظر میومد..وارد دفتر کار شدیم هنوزم طراحی های لباسی که میکشیدم و میچسبوندم به دیوار همونجا بودند بلکه قابشون کرده بودند بهشون خیره بودم
+ واو واقعا هرکسی که اینارو کشیده واقعا استعداد خاصی داره!
_ واقعا؟
+ اوم،دوست دارم ببینم کی کشیدتشون
_ خب جلوت وایساده
+ هن..؟
_ خنگ( پوکر
+ وایسا وایسا تو کشیدی؟(تعجب
_ اوم
+ فکر نمیکردم همچین چیزایی بلد باشی
_ خنگ الکی دارم هنر میخونم؟:/
+ باشه حالا نخور منو
_ خوردنی نیستی
کیم:اهم،قهوه میل دارین
+ اگه بیارین بد نمیشه!(روی صندلی های روبه روی میز جئون نشستع بود)
کیم؛به خانم سئو میگم میاره
_ درمورد چی میخواین حرف بزنیم؟
کیم:بهتره بحثو باز کنم،شما الان سن قانونیتون رسیدین و میتونین با امضا کردن چندتا برگه مدیریت اینجا رو بدست بیارین .. میخواین امضا کنید؟
_ ... فعلا نظری ندارم دانشگاه هم که دارم فکر نکنم بشه..
کیم:شما زیادی باهوشید همینطور زیبا و جوان اگه خودتون یه مارک جدید درست کنید به اسم خودتون ممکنه زیادی طرفدار پیدا کنه مخصوصا بین ایدلا و بازیگرا
_ نمیدونم...فکر میکنم بهتون میگم
کیم:منتظرم
از سر جاش بلند شد و کشوی میز پدرم رو باز کرد از توش پاکتی برداشت و به سمتم اورد.
کیم:این نامه اقای جئون برای شماست. تاحالا باز نشده .. بهم داده بود بعد مرگش بهتون بدم
_ ...عا..ممنون
ازش گرفتم توی کیفم گذاشتمش...نامه؟! کنجکاو بودم برای خوندنش
قهوه هامون رو خوردین و بابت کمکش برای تحقیق الی هم تشکر کردم و برگشتیم خونه
+ خب
_ چی میخوای
+ کجاها بریم؟
_ نمیدونم
+ یا مثلا چندسال اینجا بزرگ شدی نمیخوای دوستاتو ملاقات کنی؟
_ دوستام ارزشی برام ندارن جیسو هم رفته خارج پس کسی نیست که ملاقاتش کنم اگه حوصلتم سر رفته میتونی بری بیرون ول بگردی
+ آیششش
_ اوه...نامه..! باید بخونمش
+ منم میخوام بلند بخونش
_اوک
روی اپن نشستم و نامه رو باز کردم..
نامه:
دختر عزیزم جسیکا! ممکنه خوندن این نامه منی وجود نداشته باشه...ازت میخوام که خوب از خودت مراقب باشی.!
من در گذشته به پول احتیاج داشتم و مجبور شدم از چندتا خلافکار پول بگیرم اونا دنبال من هستن من بدهیمو نمیتونم بهشون بدم ... و تنها چیزی که ازت میخوام خوب مواظب خودت و کمپانی باشی و هرگز با یه شرکت های دیگه قرار داد نبندی...!
اسم و مارک کمپانی رو عوض کن همینطور مکانشم بهت اعتماد دارم دختر عزیزم
سعی کن خودتو از دستشون نجات بدیو و هرگز به این فکر نکن که باهاشون در بیوفتی!
متاسفم که نتونستم پدر خوبی برات باشم ...
دوست دارم!
متیو-
*
_ ولی...
اشک توی چشمام جمع شده بود...
+ چیشد؟(نگران
نتونستم تحمل کنم که گذاشتم اشکهام از چشمام فرو بیان
_ لعنتی...
یه مشت به اپن زدمو این باعث شد نگرانی جونگکوک بیشتر شه
نامه رو از دستم گرفت و خوندش...
+ لعنتی...نیاز به پول داشتی به ما میگفتی ... نکنه بفهمن اومدی بوسان!؟
_ لعنتی نمیدونم .. نمیدونم(بلند
+ هیسس اروم باش
منو بغل کرد و اروم موهامو نوازش داد..همون حس خوب ازش گرفتم...اینکه میگن قلب همیشه عاشق قاتلشه رو الان معنیش رو درک میکنم..
+ فعلا که نمیدونن برگشتی...فردا هم برمیگردیم بوسان باشه؟
_باشه...
از بغلش دراومدم و یادم افتاد که اتاق مخفیم توی پشت بوم!
بدون حرفی به سمت پله ها رفتم
+کجا میری
جوابی ندادم کع دنبالم اومد در پشت بوم رو باز کردم و به سمت دیوار سفید رفتم سنگ بزرگی که به دیوار تکیه داده شده رو برداشتم.
کلیدی که زیر گلدان خالی بود رو برداشتم و در کوچولویی که پشت سنگ بود رو باز کردم . مثل هوا کش بود
خم شدم و وارد یه اتاق تاریک و پر از گرد و خاک..باتری داخل چراغ شارژیم انداختم ، تاریک ناپدید شد،همه نوشته هام،نقاشی هام میز چوبی و رنگ قوه ایم همشون با خاک پوشانده شدع بودند
+ یاا اونجا چی هست من نمیتونم واردش شم .. خوبی؟؟(بلند
_اوم...
نگاهی به نوشته هام کردم اهنگایی که مینوشتم فکر نمیکردم همشون رنگشون پریده باشن و با حشرات بمونن .. از اونجا بیرون اومدم و مثل قبل کردمش..
+ اونجا کجاس
_اتاق مخفیم..!
_ممنونم
+ کافه ای چیزی نداره اینجا؟
کیم؛ دنبال من بیاید بریم اتاق کار اقای جئون
_ هی کوک چیزی نخوری نمیمیری (اروم)
_البته
دنبال منشی کیم رفتیم مرد خوب و مهربونی بع نظر میومد..وارد دفتر کار شدیم هنوزم طراحی های لباسی که میکشیدم و میچسبوندم به دیوار همونجا بودند بلکه قابشون کرده بودند بهشون خیره بودم
+ واو واقعا هرکسی که اینارو کشیده واقعا استعداد خاصی داره!
_ واقعا؟
+ اوم،دوست دارم ببینم کی کشیدتشون
_ خب جلوت وایساده
+ هن..؟
_ خنگ( پوکر
+ وایسا وایسا تو کشیدی؟(تعجب
_ اوم
+ فکر نمیکردم همچین چیزایی بلد باشی
_ خنگ الکی دارم هنر میخونم؟:/
+ باشه حالا نخور منو
_ خوردنی نیستی
کیم:اهم،قهوه میل دارین
+ اگه بیارین بد نمیشه!(روی صندلی های روبه روی میز جئون نشستع بود)
کیم؛به خانم سئو میگم میاره
_ درمورد چی میخواین حرف بزنیم؟
کیم:بهتره بحثو باز کنم،شما الان سن قانونیتون رسیدین و میتونین با امضا کردن چندتا برگه مدیریت اینجا رو بدست بیارین .. میخواین امضا کنید؟
_ ... فعلا نظری ندارم دانشگاه هم که دارم فکر نکنم بشه..
کیم:شما زیادی باهوشید همینطور زیبا و جوان اگه خودتون یه مارک جدید درست کنید به اسم خودتون ممکنه زیادی طرفدار پیدا کنه مخصوصا بین ایدلا و بازیگرا
_ نمیدونم...فکر میکنم بهتون میگم
کیم:منتظرم
از سر جاش بلند شد و کشوی میز پدرم رو باز کرد از توش پاکتی برداشت و به سمتم اورد.
کیم:این نامه اقای جئون برای شماست. تاحالا باز نشده .. بهم داده بود بعد مرگش بهتون بدم
_ ...عا..ممنون
ازش گرفتم توی کیفم گذاشتمش...نامه؟! کنجکاو بودم برای خوندنش
قهوه هامون رو خوردین و بابت کمکش برای تحقیق الی هم تشکر کردم و برگشتیم خونه
+ خب
_ چی میخوای
+ کجاها بریم؟
_ نمیدونم
+ یا مثلا چندسال اینجا بزرگ شدی نمیخوای دوستاتو ملاقات کنی؟
_ دوستام ارزشی برام ندارن جیسو هم رفته خارج پس کسی نیست که ملاقاتش کنم اگه حوصلتم سر رفته میتونی بری بیرون ول بگردی
+ آیششش
_ اوه...نامه..! باید بخونمش
+ منم میخوام بلند بخونش
_اوک
روی اپن نشستم و نامه رو باز کردم..
نامه:
دختر عزیزم جسیکا! ممکنه خوندن این نامه منی وجود نداشته باشه...ازت میخوام که خوب از خودت مراقب باشی.!
من در گذشته به پول احتیاج داشتم و مجبور شدم از چندتا خلافکار پول بگیرم اونا دنبال من هستن من بدهیمو نمیتونم بهشون بدم ... و تنها چیزی که ازت میخوام خوب مواظب خودت و کمپانی باشی و هرگز با یه شرکت های دیگه قرار داد نبندی...!
اسم و مارک کمپانی رو عوض کن همینطور مکانشم بهت اعتماد دارم دختر عزیزم
سعی کن خودتو از دستشون نجات بدیو و هرگز به این فکر نکن که باهاشون در بیوفتی!
متاسفم که نتونستم پدر خوبی برات باشم ...
دوست دارم!
متیو-
*
_ ولی...
اشک توی چشمام جمع شده بود...
+ چیشد؟(نگران
نتونستم تحمل کنم که گذاشتم اشکهام از چشمام فرو بیان
_ لعنتی...
یه مشت به اپن زدمو این باعث شد نگرانی جونگکوک بیشتر شه
نامه رو از دستم گرفت و خوندش...
+ لعنتی...نیاز به پول داشتی به ما میگفتی ... نکنه بفهمن اومدی بوسان!؟
_ لعنتی نمیدونم .. نمیدونم(بلند
+ هیسس اروم باش
منو بغل کرد و اروم موهامو نوازش داد..همون حس خوب ازش گرفتم...اینکه میگن قلب همیشه عاشق قاتلشه رو الان معنیش رو درک میکنم..
+ فعلا که نمیدونن برگشتی...فردا هم برمیگردیم بوسان باشه؟
_باشه...
از بغلش دراومدم و یادم افتاد که اتاق مخفیم توی پشت بوم!
بدون حرفی به سمت پله ها رفتم
+کجا میری
جوابی ندادم کع دنبالم اومد در پشت بوم رو باز کردم و به سمت دیوار سفید رفتم سنگ بزرگی که به دیوار تکیه داده شده رو برداشتم.
کلیدی که زیر گلدان خالی بود رو برداشتم و در کوچولویی که پشت سنگ بود رو باز کردم . مثل هوا کش بود
خم شدم و وارد یه اتاق تاریک و پر از گرد و خاک..باتری داخل چراغ شارژیم انداختم ، تاریک ناپدید شد،همه نوشته هام،نقاشی هام میز چوبی و رنگ قوه ایم همشون با خاک پوشانده شدع بودند
+ یاا اونجا چی هست من نمیتونم واردش شم .. خوبی؟؟(بلند
_اوم...
نگاهی به نوشته هام کردم اهنگایی که مینوشتم فکر نمیکردم همشون رنگشون پریده باشن و با حشرات بمونن .. از اونجا بیرون اومدم و مثل قبل کردمش..
+ اونجا کجاس
_اتاق مخفیم..!
۴.۵k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.