خب ادامشو تصور کنید خودتون
خب ادامشو تصور کنید خودتون
منحرفا که بهتر از همه تصور میکنن😂🔪
.
.
.
صبح شده بود خودمو تو بغل کائورو دیدم
هنوز خواب بود درد شدیدی داشتم
کائورو بیدار شد به من نگاه کرد و گفت ببخشید خیلی بد انجام دادم حالت خوبه
بار بعد اروم تر انجام میدم (منحرفا گرفتن چی شده😂🔪) گفتم نه من خوبم گفت خوبه و دوباره بغلم کرد و خوابید من پاشدم و صبحونه درس کردم
تو افکار خودم بودم که یهو کائورو از پشت بغلم کرد و گفت صبح بخیر عزیزم
گفتم صبح توم بخیر که یهو به گردنم نزدیک شد و گردنمو بوسید بعد نشست و گفت
خانومم عجب صبحونه ای درست کرده
گفتم اول بخور بعد تعریف کن😄
صبحونه رو خورد و جمع کردم وسایلا رو
گفتم نمیخوای بری شرکت گفت بابا گفته یه هفته نرم شرکت و بمونم پیش تو گفتم اها
ببین کائورو حوصلم سر رفته چی کار کنیم
گفت نمیدونم
گفتم بیا بریم بیرون گفت باشه اوکی اماده شو اماده شدم سوار ماشین شدیم و رفتیم کلی خوش گذروندیم شاعت7عصر برگشتیم خونه وسایلارو گذاشتیم و یه دوش گرفتیم من رفتم شام درست کردم
و نشستیم شام خوردیم بعد که کارام تموم شد دیدم کائورو نشسته رو مبل خودمو
انداختم تو بغلش و گفتم چیکار میکنی؟!
منو تو یغلش جا داد و گفت هیچی دمبال
یه فیلمم تا ببینیم گفتم خب پیدا کردی گفت اره یه فیلم پیدا کرد و نشستیم شروع کردیم به نگاه کردن یه جا یه بچه کوچیک نشون داد گفتم وای خدا این چقد نازه منم میخوام
کائورو همچین نگام میکرد تازه فهمیدم چه گوهری افشانیدم گفتم نه بابا همچین فکری نکن موهامو کنار زد و گفت حواستو جمع کن
و یه لبخند قشنگ بهم زد ✨😊
______________________
پایان پارت هفت✨🌱
منحرفا که بهتر از همه تصور میکنن😂🔪
.
.
.
صبح شده بود خودمو تو بغل کائورو دیدم
هنوز خواب بود درد شدیدی داشتم
کائورو بیدار شد به من نگاه کرد و گفت ببخشید خیلی بد انجام دادم حالت خوبه
بار بعد اروم تر انجام میدم (منحرفا گرفتن چی شده😂🔪) گفتم نه من خوبم گفت خوبه و دوباره بغلم کرد و خوابید من پاشدم و صبحونه درس کردم
تو افکار خودم بودم که یهو کائورو از پشت بغلم کرد و گفت صبح بخیر عزیزم
گفتم صبح توم بخیر که یهو به گردنم نزدیک شد و گردنمو بوسید بعد نشست و گفت
خانومم عجب صبحونه ای درست کرده
گفتم اول بخور بعد تعریف کن😄
صبحونه رو خورد و جمع کردم وسایلا رو
گفتم نمیخوای بری شرکت گفت بابا گفته یه هفته نرم شرکت و بمونم پیش تو گفتم اها
ببین کائورو حوصلم سر رفته چی کار کنیم
گفت نمیدونم
گفتم بیا بریم بیرون گفت باشه اوکی اماده شو اماده شدم سوار ماشین شدیم و رفتیم کلی خوش گذروندیم شاعت7عصر برگشتیم خونه وسایلارو گذاشتیم و یه دوش گرفتیم من رفتم شام درست کردم
و نشستیم شام خوردیم بعد که کارام تموم شد دیدم کائورو نشسته رو مبل خودمو
انداختم تو بغلش و گفتم چیکار میکنی؟!
منو تو یغلش جا داد و گفت هیچی دمبال
یه فیلمم تا ببینیم گفتم خب پیدا کردی گفت اره یه فیلم پیدا کرد و نشستیم شروع کردیم به نگاه کردن یه جا یه بچه کوچیک نشون داد گفتم وای خدا این چقد نازه منم میخوام
کائورو همچین نگام میکرد تازه فهمیدم چه گوهری افشانیدم گفتم نه بابا همچین فکری نکن موهامو کنار زد و گفت حواستو جمع کن
و یه لبخند قشنگ بهم زد ✨😊
______________________
پایان پارت هفت✨🌱
۱.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.