part:3
part:3
______
(فردا صبح)
ا.ت ویو:
از خواب بیدار شدم پریدم دستشویی دست وصورتم رو شستم...مسواک زدم..موهام رو شونه کردم...از دستشویی بیرون اومدم کرم پودر...تینت..خط چشم و ریمل زدم و یه لباس ساده کوتاه پوشیدم و رفتم پایین...همه سر میز بودن...کوکی رو دیدم آخرین بار ۲ هفته پیش دیدمش...رفتم از پشت بوسه ای روی گونش گذاشتم
_عوضییی کوکییی دلم برات تنگ شده بود
کوک:کوچولوی من دلتنگم بوده؟
_بنظرت آدم دلتنگ جونش نمیشه؟
کوک:معلومه که میشه بیا بشین
رفتم و رو به روی کوک و تهیونگ نشستم....
کوک:چه لاغر شدی
_خوشگل کردم😍
بابابزرگ من امروز میرم خرید
راستی داداشی به دوست دخترت بگو تا اونم بیاد سوکیونگ تو نمیای؟
کوک:داداشی؟
_منظورم تهیونگ
کوک:آها(ذوق زده)
سو کیونگ:چرا که نه بریم...
کوک:منم باهات میام..
_ممنونم....
سریع صبحانه رو زیر نظر اخم های تهیونگ به من و اخم کوک به تهیونگ خوردم...شاد و شنگول از سر میز بلند شدم و با صدای بلندی گفتم
_کوک من میرم تو ماشین میشینم سریع بیا
سو کیونگ توام با داداش بیا
سوکیونگ:چرا من با این برج زهر مار بیام؟
کوک:با تهیونگ هیونگ میای میخوام با ا.ت تنها باشم
سوکیونگ:ایششش
.
.
کلی خرید کردیم داشتم لباس پرو میکردم یه لباس مشکی کوتاه که دامنش عروسکی بود..یقه هفتی که چاک سینه رو به نمایش میزاشت..
سوکیونگ هم یه لباس مثل من رنگ قرمز...لورا (دوست دختر تهیونگ)هم یه لباس سفید کوتاه که دامنش چاک داشت یه آستینه که کمر بند طلایی داشت
از اتاق پرو بیرون اومدیم که داد کوک و تهیونگ به محض دیدنم در اومد...
کوک:ا.ت یهو لخت میشدی...
ا.ت:کوکیی🥺
کوک:من نمیزارم اینو بگیری
ا.ت:کوکی🥺
کوک:لعنت به اون چشما...
سوکیونگ:من چطورم اوپا
کوک:خودت میدونی نمیزارم بپوشی برو یه چیز دیگه وردار
سوکیونگ:لباس ا.تم مدل منه
کوک:اون فرق داره
سوکیونگ:چه فرقی؟
کوک:منو سگ نکن برو عوض کن
لورا:چطور شدم ته ته
تهیونگ:خوب...
ا.ت اون یه تیکه رو هم نپوشی خوبه ها
ا.ت:داداش شاه راضیه شاه قلی ناراضیه؟همینه که هست..تو اول دوست دختر خودت رو درست کن بعد به من گیر بده
کوک:بسه بابا
رفتیم حساب کردیم...بعدم رفتیم کافه..هرکس یه چیزی سفارش داد
کوک شیرموز
تهیونگ شیک کاکائو
لورا شیرتوت فرنگی
خودم قهوه با کیک شکلاتی
سوکیونگ هم مثل داداشش شیرموز....
مشغول خوردن بودیم که.....
___________
اینم از پارت ۳
حمایت بشیم؟
______
(فردا صبح)
ا.ت ویو:
از خواب بیدار شدم پریدم دستشویی دست وصورتم رو شستم...مسواک زدم..موهام رو شونه کردم...از دستشویی بیرون اومدم کرم پودر...تینت..خط چشم و ریمل زدم و یه لباس ساده کوتاه پوشیدم و رفتم پایین...همه سر میز بودن...کوکی رو دیدم آخرین بار ۲ هفته پیش دیدمش...رفتم از پشت بوسه ای روی گونش گذاشتم
_عوضییی کوکییی دلم برات تنگ شده بود
کوک:کوچولوی من دلتنگم بوده؟
_بنظرت آدم دلتنگ جونش نمیشه؟
کوک:معلومه که میشه بیا بشین
رفتم و رو به روی کوک و تهیونگ نشستم....
کوک:چه لاغر شدی
_خوشگل کردم😍
بابابزرگ من امروز میرم خرید
راستی داداشی به دوست دخترت بگو تا اونم بیاد سوکیونگ تو نمیای؟
کوک:داداشی؟
_منظورم تهیونگ
کوک:آها(ذوق زده)
سو کیونگ:چرا که نه بریم...
کوک:منم باهات میام..
_ممنونم....
سریع صبحانه رو زیر نظر اخم های تهیونگ به من و اخم کوک به تهیونگ خوردم...شاد و شنگول از سر میز بلند شدم و با صدای بلندی گفتم
_کوک من میرم تو ماشین میشینم سریع بیا
سو کیونگ توام با داداش بیا
سوکیونگ:چرا من با این برج زهر مار بیام؟
کوک:با تهیونگ هیونگ میای میخوام با ا.ت تنها باشم
سوکیونگ:ایششش
.
.
کلی خرید کردیم داشتم لباس پرو میکردم یه لباس مشکی کوتاه که دامنش عروسکی بود..یقه هفتی که چاک سینه رو به نمایش میزاشت..
سوکیونگ هم یه لباس مثل من رنگ قرمز...لورا (دوست دختر تهیونگ)هم یه لباس سفید کوتاه که دامنش چاک داشت یه آستینه که کمر بند طلایی داشت
از اتاق پرو بیرون اومدیم که داد کوک و تهیونگ به محض دیدنم در اومد...
کوک:ا.ت یهو لخت میشدی...
ا.ت:کوکیی🥺
کوک:من نمیزارم اینو بگیری
ا.ت:کوکی🥺
کوک:لعنت به اون چشما...
سوکیونگ:من چطورم اوپا
کوک:خودت میدونی نمیزارم بپوشی برو یه چیز دیگه وردار
سوکیونگ:لباس ا.تم مدل منه
کوک:اون فرق داره
سوکیونگ:چه فرقی؟
کوک:منو سگ نکن برو عوض کن
لورا:چطور شدم ته ته
تهیونگ:خوب...
ا.ت اون یه تیکه رو هم نپوشی خوبه ها
ا.ت:داداش شاه راضیه شاه قلی ناراضیه؟همینه که هست..تو اول دوست دختر خودت رو درست کن بعد به من گیر بده
کوک:بسه بابا
رفتیم حساب کردیم...بعدم رفتیم کافه..هرکس یه چیزی سفارش داد
کوک شیرموز
تهیونگ شیک کاکائو
لورا شیرتوت فرنگی
خودم قهوه با کیک شکلاتی
سوکیونگ هم مثل داداشش شیرموز....
مشغول خوردن بودیم که.....
___________
اینم از پارت ۳
حمایت بشیم؟
۷.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.