جغد کوچولوی من🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
.
دیانا:
نشستیم که یهو یه نفر وارد کلاس شد فمر کنم استاد بود.
ارسلان:
وارد کلاس شدم
ارسلان: سلام من استاد جدیدتون هستم ارسلان کاشی.
رفتم سراغ حضور غیاب.
ارسلان: خانوم رحیمی
دیانا: سلام دیانای رحیمی هست اهل تهران یه رگمم به شیرازی ها میخوره.
ارسلان: خب خانم رحیمی بشنید.
دیانا:
مرتیکه پفیوز چقدر سرده رفتارش ولی از حق نگذریم خیلی کراش بود.(لامصب عسله عسل🍯🤣)
نیکا : خوردی پسر مردمو
دیانا : کی گفته دارم نگاش میکنم
نویسنده:(اره جون عمت🤣)
ارسلان: رحیمی بیا پاتخته
رفتم پاتخته چقدر مسئله سختی بود. سه ساعت گیر بود که چطوری حلش کنم یه تا از اون بچه ته کلاس داد زد گفت: هرکی مسئله به این اسونی حل نکنه خره
ارسلان: خب اگه اسونه خودت بیا پا تخته
وحید: مگه به دیانا نگفتین
ارسلان: چرا به خانوم رحیمی گفتم ولی الان تو باید بیای
وحید اومد پاتخته
ارسلان: رحیمی بشین
رفتم نشستم وحید داشت همون جا نگا میکرد.
ارسلان:(ادای وحید در اورد) هرکی مسئله به این اسونی حل نکنه خره
همه بچها زدن زیز خنده 😂
وحید از خجالت اب شد.
زنگ خورد و....
هی تف توی این خماری 😂
.
دیانا:
نشستیم که یهو یه نفر وارد کلاس شد فمر کنم استاد بود.
ارسلان:
وارد کلاس شدم
ارسلان: سلام من استاد جدیدتون هستم ارسلان کاشی.
رفتم سراغ حضور غیاب.
ارسلان: خانوم رحیمی
دیانا: سلام دیانای رحیمی هست اهل تهران یه رگمم به شیرازی ها میخوره.
ارسلان: خب خانم رحیمی بشنید.
دیانا:
مرتیکه پفیوز چقدر سرده رفتارش ولی از حق نگذریم خیلی کراش بود.(لامصب عسله عسل🍯🤣)
نیکا : خوردی پسر مردمو
دیانا : کی گفته دارم نگاش میکنم
نویسنده:(اره جون عمت🤣)
ارسلان: رحیمی بیا پاتخته
رفتم پاتخته چقدر مسئله سختی بود. سه ساعت گیر بود که چطوری حلش کنم یه تا از اون بچه ته کلاس داد زد گفت: هرکی مسئله به این اسونی حل نکنه خره
ارسلان: خب اگه اسونه خودت بیا پا تخته
وحید: مگه به دیانا نگفتین
ارسلان: چرا به خانوم رحیمی گفتم ولی الان تو باید بیای
وحید اومد پاتخته
ارسلان: رحیمی بشین
رفتم نشستم وحید داشت همون جا نگا میکرد.
ارسلان:(ادای وحید در اورد) هرکی مسئله به این اسونی حل نکنه خره
همه بچها زدن زیز خنده 😂
وحید از خجالت اب شد.
زنگ خورد و....
هی تف توی این خماری 😂
۱.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.