p⁷
p⁷
تاکسی گرفتم و رفتم خونه
درو با کلید باز کردم انگاری بابا خواب بود
نگاه آیینه ی کنار در انداختم
موهام بهم ریخته بود
لباسام چروک
نگاهم ب گردنم افتاد کبود بود
بورام:*جیغ همراه درد و ناراحتی
با مشت آینه رو شکوندم
خون از دستام جاری بود
ک بابام بدو بدو از پله ها
اوند پایین
جین: بورام حالت خوبه بهت دست نزد!
با حرفش شوکه شدم
بورام: ت. تو میدونستی؟
جین: ن میدونی نگاه کن!
بورام: تو میدونستیو گذاشتی منو ببره خونش*دادوجیغ
نگاهی ب میز کنارم کردم ی گلدون روش بودبا لگد زدم ب میز
گلدون افتاد و خورد شد
بابام عصبانی نگاهم میکرد
بورام: حرف بزن لعنتی*داد
جین: هفته دیگه عروسیه
بدو بدو رفتم طبقه ی بالا
رفتم تو حموم مدام خودمو توی آیینه ی حموم نگاه میکردم و موهامو میکشیدم
بورام: گریه
خودمو شستم
و رفتم خوابیدم
صبح بیدار شدم
کلی خودمو سرزنش کردم
رفتم جلوی میز آرایشم شروع کردم کاور کردن جای کبودیا
دیگه اثری ازشون نمونده بود
لباستم و پوشیدم
و رفتم پایین
جین: بیا صبحونه بخور
بورام: نمیخوام*عصبی
و رفتم بیرون
رسیدم ب مدرسه
بچه هارو دیدم اشک توی چشمام جمع شد و زار زار گریه کردم رفتیم پشت مدرسه
همه جیو بهشون گفتم
هانول: ببین بورام درکت میکنیم با پشتتیم
و هیچوقت ترکت نمیکنیم
بورام: شمارو نداشتم چیکار میکردم*هق
تهیونگ مثل همیشه با خونسردی آرومم کرد
تهیونگ: بورام نگران نباش..... ما نمیزاریم بهت آسیب بزنه
و......
حمایت بیبی هام؟! 🐘✨
شرطا:
لایک: ۵
کامنت: ۱٠
فالوور: ۱۹۵
تاکسی گرفتم و رفتم خونه
درو با کلید باز کردم انگاری بابا خواب بود
نگاه آیینه ی کنار در انداختم
موهام بهم ریخته بود
لباسام چروک
نگاهم ب گردنم افتاد کبود بود
بورام:*جیغ همراه درد و ناراحتی
با مشت آینه رو شکوندم
خون از دستام جاری بود
ک بابام بدو بدو از پله ها
اوند پایین
جین: بورام حالت خوبه بهت دست نزد!
با حرفش شوکه شدم
بورام: ت. تو میدونستی؟
جین: ن میدونی نگاه کن!
بورام: تو میدونستیو گذاشتی منو ببره خونش*دادوجیغ
نگاهی ب میز کنارم کردم ی گلدون روش بودبا لگد زدم ب میز
گلدون افتاد و خورد شد
بابام عصبانی نگاهم میکرد
بورام: حرف بزن لعنتی*داد
جین: هفته دیگه عروسیه
بدو بدو رفتم طبقه ی بالا
رفتم تو حموم مدام خودمو توی آیینه ی حموم نگاه میکردم و موهامو میکشیدم
بورام: گریه
خودمو شستم
و رفتم خوابیدم
صبح بیدار شدم
کلی خودمو سرزنش کردم
رفتم جلوی میز آرایشم شروع کردم کاور کردن جای کبودیا
دیگه اثری ازشون نمونده بود
لباستم و پوشیدم
و رفتم پایین
جین: بیا صبحونه بخور
بورام: نمیخوام*عصبی
و رفتم بیرون
رسیدم ب مدرسه
بچه هارو دیدم اشک توی چشمام جمع شد و زار زار گریه کردم رفتیم پشت مدرسه
همه جیو بهشون گفتم
هانول: ببین بورام درکت میکنیم با پشتتیم
و هیچوقت ترکت نمیکنیم
بورام: شمارو نداشتم چیکار میکردم*هق
تهیونگ مثل همیشه با خونسردی آرومم کرد
تهیونگ: بورام نگران نباش..... ما نمیزاریم بهت آسیب بزنه
و......
حمایت بیبی هام؟! 🐘✨
شرطا:
لایک: ۵
کامنت: ۱٠
فالوور: ۱۹۵
۲.۴k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.