ان من دیگر p 31
بعد خیلی سریع از درمانگاه خارج شد .من و پرفسور اسلاگهورن هم باهم به سمت اتاق هایمان راه افتادیم . اتاق خالی توی راهروی مارا برای اسلاگهورن مرتب کرده بودند .
اسلاگهورن-از اینجا خوشت میاد لوسی؟ همه چی مرتبه ؟
-بله پرفسور . اینجا رو واقعا دوست دارم و همه کسایی که اینجا هستن مثل اعضای خانوادم هستن .
اسلاگهورن-شنیدم در معجون سازی هم استعداد داری؟ عجیبه.
-اوه!بله من فقط راجبش توی کتابخونه خوندم وبعد برای درست کردن چندتا معجون به پرفسور اسنیپ کمک کردم اما فکر نکنم دیگه دلشون بخواد من کمکشون کنم .
اسلاگهورن بانمک خندید.
اسلاگهورن-اما شاید من دلم بخواد .حتی اگه کل دخمه رو منفجر کنی.
اسنیپ-پرفسور!
اسلاگهورن-سورووووووس پسرم!
اسلاگهورن به طرف اسنیپ که پشت سر ما بود قدم برداشت و بدون توجه به او بغلش کرد.
اسلاگهورن-خیلی وقته ندیده بودمت .
حالت چطوره؟
اسنیپ-ممنون . باید قبل رفتن باهاتون حرف بزنم .
اسلاگهورن-باشه بیا تو اتاقم .
از پرفسور ها خداحافظی کردم وارد اتاقم شدم .
سوم شخص
سوروس وارد اتاق اسلاگهورن شد. اسلاگهورن به سمت جام هایش رفت . بهترین نوشیدنیش را اتخاب کرد و جام سوروس را پر کرد.
اسلاگهورن- میشنوم سوروس.
سوروس میخواست حرف بزند اما نمیتوانست .کمی من من کرد . در اخر گفت:
اسنیپ-راجب الیزابت هست .
قلبش با ادا کردن اسم الیزابت مچاله شد . دختری که 3 سال بیشتر دخترش نبود و با وجود اینکه میدانست مادرش مرده اما نتوانست او را پیدا کند . کودک بینوا معلوم نیست بعد مادر چگونه زندگی کرده ؟ با کی زندگی کرده ؟ تنهایی به این راه غم انگیز ادامه داده ؟ ایا هنوز زنده است؟ اینها سوال هایی بودند که سالها ذهن سوروس را به خود مشغول کرده بودند. سوال هایی که موجب عذابش بود. همیشه خود رامقصر اصلی میدانست . همسرش تقصیری نداشت که هرگز زندگی همرا با ارامش نداشت . این حق دخترکش نبود که بدون پدر و مادر بزرگ شود. ان طور که سوروس حساب کرده بود، الیزابت فقط 16 سال داشت که مادرش کشته شد. و تنها 3 سال داشت که از پدرش جدا شد .
سوروس همچنان در افکارش غرق بود . اسلاگهورن شدیدا دلش به حال او میسوخت .
اسلاگهورن-نه پسر. خبری ندارم. تا قبل از مرگ ماتیلدا فقط برام نامه مینوشت . اما هیچوقت بعد از اینکه از خونه فراریش دادی دیگه ندیدمش . میدونم کار درستی نیست که قبل از رفتن اینارو بهت بدم ولی.... اگه خواستی میتونی وقتی برگشتی بازشون کنی.
در دستان اسلاگهورن پیر چندتا نامه بود.
اسلاگهورن-اینا نامه هایی هست که الیزابت برام نوشته . با دستخط خودش. چندتاشم مال توعه . خوشحال تونستم بهت برسونمشون.
سوروس نامه ها را میگیرد و سریع از اتاق خارج میشود تا جلوی اشک هایش را بگیرد .
معطل نمی کند و بلافاصله اولین نامه را باز میکند.نامه ها به ترتیب تاریخ بود . طبق محاسبات سوروس اولین نامه مربوط به 7 سالگی الیزابت است . نامه به شرح زیر بود.
اسلاگهورن-از اینجا خوشت میاد لوسی؟ همه چی مرتبه ؟
-بله پرفسور . اینجا رو واقعا دوست دارم و همه کسایی که اینجا هستن مثل اعضای خانوادم هستن .
اسلاگهورن-شنیدم در معجون سازی هم استعداد داری؟ عجیبه.
-اوه!بله من فقط راجبش توی کتابخونه خوندم وبعد برای درست کردن چندتا معجون به پرفسور اسنیپ کمک کردم اما فکر نکنم دیگه دلشون بخواد من کمکشون کنم .
اسلاگهورن بانمک خندید.
اسلاگهورن-اما شاید من دلم بخواد .حتی اگه کل دخمه رو منفجر کنی.
اسنیپ-پرفسور!
اسلاگهورن-سورووووووس پسرم!
اسلاگهورن به طرف اسنیپ که پشت سر ما بود قدم برداشت و بدون توجه به او بغلش کرد.
اسلاگهورن-خیلی وقته ندیده بودمت .
حالت چطوره؟
اسنیپ-ممنون . باید قبل رفتن باهاتون حرف بزنم .
اسلاگهورن-باشه بیا تو اتاقم .
از پرفسور ها خداحافظی کردم وارد اتاقم شدم .
سوم شخص
سوروس وارد اتاق اسلاگهورن شد. اسلاگهورن به سمت جام هایش رفت . بهترین نوشیدنیش را اتخاب کرد و جام سوروس را پر کرد.
اسلاگهورن- میشنوم سوروس.
سوروس میخواست حرف بزند اما نمیتوانست .کمی من من کرد . در اخر گفت:
اسنیپ-راجب الیزابت هست .
قلبش با ادا کردن اسم الیزابت مچاله شد . دختری که 3 سال بیشتر دخترش نبود و با وجود اینکه میدانست مادرش مرده اما نتوانست او را پیدا کند . کودک بینوا معلوم نیست بعد مادر چگونه زندگی کرده ؟ با کی زندگی کرده ؟ تنهایی به این راه غم انگیز ادامه داده ؟ ایا هنوز زنده است؟ اینها سوال هایی بودند که سالها ذهن سوروس را به خود مشغول کرده بودند. سوال هایی که موجب عذابش بود. همیشه خود رامقصر اصلی میدانست . همسرش تقصیری نداشت که هرگز زندگی همرا با ارامش نداشت . این حق دخترکش نبود که بدون پدر و مادر بزرگ شود. ان طور که سوروس حساب کرده بود، الیزابت فقط 16 سال داشت که مادرش کشته شد. و تنها 3 سال داشت که از پدرش جدا شد .
سوروس همچنان در افکارش غرق بود . اسلاگهورن شدیدا دلش به حال او میسوخت .
اسلاگهورن-نه پسر. خبری ندارم. تا قبل از مرگ ماتیلدا فقط برام نامه مینوشت . اما هیچوقت بعد از اینکه از خونه فراریش دادی دیگه ندیدمش . میدونم کار درستی نیست که قبل از رفتن اینارو بهت بدم ولی.... اگه خواستی میتونی وقتی برگشتی بازشون کنی.
در دستان اسلاگهورن پیر چندتا نامه بود.
اسلاگهورن-اینا نامه هایی هست که الیزابت برام نوشته . با دستخط خودش. چندتاشم مال توعه . خوشحال تونستم بهت برسونمشون.
سوروس نامه ها را میگیرد و سریع از اتاق خارج میشود تا جلوی اشک هایش را بگیرد .
معطل نمی کند و بلافاصله اولین نامه را باز میکند.نامه ها به ترتیب تاریخ بود . طبق محاسبات سوروس اولین نامه مربوط به 7 سالگی الیزابت است . نامه به شرح زیر بود.
۲.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.