ان من دیگر p 32
پدر بزرگ عزیز!
نمیدانم از اسمتان خوشت می اید یا نه.مامی به من گفته که میتوانم تورا پدر بزرگ صدا کنم حالتان چگونه است ؟ من خیلی خوشحالم استم (بچم لیزی میخواد نامه ادبی بنویسه ولی نمی تونه : ))) از یه بچه 7 ساله چه انتظاری دارید اخه ؟ ) چون میتوانم خودم برایتان نامه بنویسم . کارلا نام یکی از دوستای من است .نمیدانم نامش را دست نوشته ام یا نه.مهم نیست.مهم این است که او به من دوچرخه یاد داده .خیلی حال میدهد. امیدوارم روزی شما را بغل کنم . بای بای
دوست دار شما : الیزابت سوزان اسنیپ
«الیزابت 8 ساله»
سلام!
پدربزرگ مهربانم ،اتفاقی افتاده که میخواهم ان را به شما بگویم . سه شنبه که در اتاق مامی بودم عکس پاپا را دیدم .اما در همان زمان عکس پاپا اتش گرفت . من خیلی ترسیدم و جیغ کشیدم. مامی من را دلداری داد و گفت جادو در من فعال شده . من چیزی نفهمیدم . نگرانم مبادا دوستانم مرا ترک کنند. اگر انها هم اتش بگیرند چی؟ ایا من یک هیولا هستم .لطفا خیلی سریع به من نامه بدهید . ممنون.
ارادتمند شما الیزابت اسنیپ
«الیزابت 9 ساله»
سلام پدر بزرگ امیدوارم حالتان خوب باشد . میخواستم خواهشی از شما کنم . هروقت که پدرم را دید ، لطفا این نامه را به او بدهید. متشکرم .
الیزابت اسنیپ
سلام پدر!
نمیدانم باید شما را چه خطاب کنم .اوایل شما را پاپا صدا میزدم. صدایم درخانه پژواک میساخت و من هرگز جوابی نمیشنیدم . بعد باخود فکر کردم که من تا الان شما را ندیدم بهتر است احترام بیشتری برایتان قائل شوم . پس پدر را برای صدا کردنتان انتخاب کردم . همیشه فکر میکردم که شما مرده اید اما مامان به من گفت که شما بسیار از ما دور هستید و اصلا امکان دیدن شما فراهم نیست . جادوی من فعال شده . مامان میگوید که خیلی قوی است .اما من توانستم با کمک مامان و نسخه های پدر بزرگ « پروفسور اسلاگهورن را میگویم» ان را به خوبی یاد بگیرم و کنترل کنم . من شنیدم که شما و مامان توی مدرسه باهم اشنا شدید اما من نمیتوانم به ان مدرسه برم دلیلش را نمیدانم اما حتما مامان صلاح من را میخواهد پس به ان احترام میگذارم .
با این حال که شما از من دور هستید و من شما را ندیدم اما صادقانه میگویم که قلبم از مهر پدری شما لبریز است . از صمیم قلبم برایتان سلامتی ارزو میکنم . امیدوارم به زودی یکدیگر را ببینیم .
دوستدار شما :الیزابت تک دخترتان
نمیدانم از اسمتان خوشت می اید یا نه.مامی به من گفته که میتوانم تورا پدر بزرگ صدا کنم حالتان چگونه است ؟ من خیلی خوشحالم استم (بچم لیزی میخواد نامه ادبی بنویسه ولی نمی تونه : ))) از یه بچه 7 ساله چه انتظاری دارید اخه ؟ ) چون میتوانم خودم برایتان نامه بنویسم . کارلا نام یکی از دوستای من است .نمیدانم نامش را دست نوشته ام یا نه.مهم نیست.مهم این است که او به من دوچرخه یاد داده .خیلی حال میدهد. امیدوارم روزی شما را بغل کنم . بای بای
دوست دار شما : الیزابت سوزان اسنیپ
«الیزابت 8 ساله»
سلام!
پدربزرگ مهربانم ،اتفاقی افتاده که میخواهم ان را به شما بگویم . سه شنبه که در اتاق مامی بودم عکس پاپا را دیدم .اما در همان زمان عکس پاپا اتش گرفت . من خیلی ترسیدم و جیغ کشیدم. مامی من را دلداری داد و گفت جادو در من فعال شده . من چیزی نفهمیدم . نگرانم مبادا دوستانم مرا ترک کنند. اگر انها هم اتش بگیرند چی؟ ایا من یک هیولا هستم .لطفا خیلی سریع به من نامه بدهید . ممنون.
ارادتمند شما الیزابت اسنیپ
«الیزابت 9 ساله»
سلام پدر بزرگ امیدوارم حالتان خوب باشد . میخواستم خواهشی از شما کنم . هروقت که پدرم را دید ، لطفا این نامه را به او بدهید. متشکرم .
الیزابت اسنیپ
سلام پدر!
نمیدانم باید شما را چه خطاب کنم .اوایل شما را پاپا صدا میزدم. صدایم درخانه پژواک میساخت و من هرگز جوابی نمیشنیدم . بعد باخود فکر کردم که من تا الان شما را ندیدم بهتر است احترام بیشتری برایتان قائل شوم . پس پدر را برای صدا کردنتان انتخاب کردم . همیشه فکر میکردم که شما مرده اید اما مامان به من گفت که شما بسیار از ما دور هستید و اصلا امکان دیدن شما فراهم نیست . جادوی من فعال شده . مامان میگوید که خیلی قوی است .اما من توانستم با کمک مامان و نسخه های پدر بزرگ « پروفسور اسلاگهورن را میگویم» ان را به خوبی یاد بگیرم و کنترل کنم . من شنیدم که شما و مامان توی مدرسه باهم اشنا شدید اما من نمیتوانم به ان مدرسه برم دلیلش را نمیدانم اما حتما مامان صلاح من را میخواهد پس به ان احترام میگذارم .
با این حال که شما از من دور هستید و من شما را ندیدم اما صادقانه میگویم که قلبم از مهر پدری شما لبریز است . از صمیم قلبم برایتان سلامتی ارزو میکنم . امیدوارم به زودی یکدیگر را ببینیم .
دوستدار شما :الیزابت تک دخترتان
۱.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.