بدون تو نمیتونم. پارت18
ات: اخه... اخه شما اون صحنه رو ندیدین(گریه)
لونا: همه ی این جمع بورامو میشناسن، کوک هم میشناسن، کوک عاشقته... وقتی همو میدیدیم انقدرر ازت تعریف میکرد حسودیم میشدد
ات: کوک کلا از دخترا خوشش میاد... پس با توهم تنهایی رفته بیرون
لونا: بخدااا یهو تو فروشگاه همو دیدیممم
ات:(خنده)
کوک: مطمئن شدی؟
ات: ببخشید...
کوک: اشکالی ندارهه
ات: اخ... کوکی بریم خونه پام درد میکنه
یهو صدای بورام اومد
بورام: ددیی
یکم بعد رسید بهشون و کوکو بغل کرد
بورام: کجا بودی ددی؟
جیمین: ولش کنن
کوک: گمشوو(انداختش زمین)
بورام: ددییییی.... دردم اومدد
ات: کوک بریم
بورام: نهههههه
ات: خفه شووو
بورام: ددی نمیخای بهم بگی باهم بریم؟
کوک: نخیر
کوک اتو براید بغل کرد چون پاهای ات درد میکرد و رفتن تو ماشین
توی ماشین
ات: کوکی
کوک: جونم؟
ات: دیگه نمیزارم بری بیرون
کوک: چی؟
ات: اخه خیلی جذابی همه ی دخترا میان پیشتت
کوک: وقتی مال توام چرا حسودیت میشه؟
ات:چون میترسم از دستت بدم
کوک: نمیدی فداتشممم
ات: قولل؟
کوک: قووووووووللللللل....
رسیدن خونه و کوک پاهای اتو پماد زد و باهم خوابیدن
پرش صبح
ویو ات
سبح بیدار شدم دیدم کوکی نیست...
ات: کوکییییییییی... کجایی؟
کارای لازمو انجام دادم رفتم پایین دیدم اعضا اومدن و همه ناراحتن
ات: سلامم
لونا: ات..
کوک: سلامم... خوبی؟ صبح بخیرر
همه: صبح بخیر
ات: چیزی شده؟
کوک: نههههه چی بشهه؟
ات: جیهوپ نیست؟
کوک: رفته دسشویی
هوپی: سلااام
ات: سلام
بورام: اوهههه... ددی کوکییی
ات: ببند دهنتوو
کوک: اروم
ات رفت جلو و با بورام درگیر شد...
بعد چند تا مشت از هم جدا شدن
کوک: ات خوبی فداتشم؟
ات: ایی... اره
کوک: چرا باهاش درگیر میشی اخهه؟
ات: چون تورو ددی صدا میکنه
کوک: امشب منو ددی صدا میکنی بیب
اعضا: اهممم اهمممم
ات: اهممم(خنده)
لونا: بریم؟
اعضا: بریم
همه رفتن...
پرش به شب
کوک: بیب کجایی؟... بیبی گرل؟ اتتت؟ اتتتت؟
کل خونرو دنبالش گشت...
کوک: اتتتتتتتت
صدای خنده از پشت پرده ها
کوک: خانوم کوچولووو پیدات کردم
ات شروع کرد به فرار کردن و کوک هم دنبالش
بالاخره کوک اتو گرفت و تا میتونستت قلقلکش داد
ات: بسهههههههههه
کوک: باشهه... حالا کی ددیشو میخواست؟
ات: منننننننننننن
کوک اتو براید بغل کرد و برد رو تخت.
لباساشونو دراورد و به جون بدن سفید ات افتاد... کیسای بنفش بزرگ و کوچیک میزاشت..
رفت سمت لبش نزدیک بود لبشووو بکنهه
رفت پایین و پایین تر...
ادامه:
لایک⑥
کامنت③
لونا: همه ی این جمع بورامو میشناسن، کوک هم میشناسن، کوک عاشقته... وقتی همو میدیدیم انقدرر ازت تعریف میکرد حسودیم میشدد
ات: کوک کلا از دخترا خوشش میاد... پس با توهم تنهایی رفته بیرون
لونا: بخدااا یهو تو فروشگاه همو دیدیممم
ات:(خنده)
کوک: مطمئن شدی؟
ات: ببخشید...
کوک: اشکالی ندارهه
ات: اخ... کوکی بریم خونه پام درد میکنه
یهو صدای بورام اومد
بورام: ددیی
یکم بعد رسید بهشون و کوکو بغل کرد
بورام: کجا بودی ددی؟
جیمین: ولش کنن
کوک: گمشوو(انداختش زمین)
بورام: ددییییی.... دردم اومدد
ات: کوک بریم
بورام: نهههههه
ات: خفه شووو
بورام: ددی نمیخای بهم بگی باهم بریم؟
کوک: نخیر
کوک اتو براید بغل کرد چون پاهای ات درد میکرد و رفتن تو ماشین
توی ماشین
ات: کوکی
کوک: جونم؟
ات: دیگه نمیزارم بری بیرون
کوک: چی؟
ات: اخه خیلی جذابی همه ی دخترا میان پیشتت
کوک: وقتی مال توام چرا حسودیت میشه؟
ات:چون میترسم از دستت بدم
کوک: نمیدی فداتشممم
ات: قولل؟
کوک: قووووووووللللللل....
رسیدن خونه و کوک پاهای اتو پماد زد و باهم خوابیدن
پرش صبح
ویو ات
سبح بیدار شدم دیدم کوکی نیست...
ات: کوکییییییییی... کجایی؟
کارای لازمو انجام دادم رفتم پایین دیدم اعضا اومدن و همه ناراحتن
ات: سلامم
لونا: ات..
کوک: سلامم... خوبی؟ صبح بخیرر
همه: صبح بخیر
ات: چیزی شده؟
کوک: نههههه چی بشهه؟
ات: جیهوپ نیست؟
کوک: رفته دسشویی
هوپی: سلااام
ات: سلام
بورام: اوهههه... ددی کوکییی
ات: ببند دهنتوو
کوک: اروم
ات رفت جلو و با بورام درگیر شد...
بعد چند تا مشت از هم جدا شدن
کوک: ات خوبی فداتشم؟
ات: ایی... اره
کوک: چرا باهاش درگیر میشی اخهه؟
ات: چون تورو ددی صدا میکنه
کوک: امشب منو ددی صدا میکنی بیب
اعضا: اهممم اهمممم
ات: اهممم(خنده)
لونا: بریم؟
اعضا: بریم
همه رفتن...
پرش به شب
کوک: بیب کجایی؟... بیبی گرل؟ اتتت؟ اتتتت؟
کل خونرو دنبالش گشت...
کوک: اتتتتتتتت
صدای خنده از پشت پرده ها
کوک: خانوم کوچولووو پیدات کردم
ات شروع کرد به فرار کردن و کوک هم دنبالش
بالاخره کوک اتو گرفت و تا میتونستت قلقلکش داد
ات: بسهههههههههه
کوک: باشهه... حالا کی ددیشو میخواست؟
ات: منننننننننننن
کوک اتو براید بغل کرد و برد رو تخت.
لباساشونو دراورد و به جون بدن سفید ات افتاد... کیسای بنفش بزرگ و کوچیک میزاشت..
رفت سمت لبش نزدیک بود لبشووو بکنهه
رفت پایین و پایین تر...
ادامه:
لایک⑥
کامنت③
۵.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.