بدون تو نمیتونم. پارت21
ات رفت اماده بشه کوک هم یه هودی و شلوار ست پوشید(عکسشو گذاشتم اسلاید سه)
ات یه لباس مشکی و سفید خیلی خوشگل پوشید (اسلاید دوم)
یه میکاپ ریز هم کرد(اسلاید چهارم)
ات اومد پایین کوک منتظرش بود
کوک: پرنسس من خیلی زیبا شده هاا
ات: پرنس منم خیلی جذاب شده هاا
هردو خندیدن
بعدش رفتن سوار ماشین و سمت خونه جیمین رفتن. رسیدن خونه جیمین و لونا
لونا: سلاام
ات: سلامم لونااا جونم
کوک: سلامم چطوری؟
جیمین: خوبم داداش تو چطوری
کوک: به لطف کار دیشبتون عالی😂
جیمین: خنده... خب بریم جنگل؟
کوک: اره بریم
ات: میشه با یه ماشین بریم؟
جیمین: اره تازه بهتره
همه سوار ماشین کوک شدن. لونا و ات پشت و جیمین و کوم جلو نشستن البته کوک رانندگی میکرد...
کوک: بفرمایین... رسیدیم
لونا: به به
پیاده شدن و رفتن تو جنگل...
همینطور میخندیدن و حرف میزدن که ات احساس کرد پیش بقیه نیست...
ات: کو... کوکیی... کجایین؟ من.... من میترسم...
ویو کوک و بقیه
لونا: داشتم میگفتم ات... اتت؟
کوک: ات کجاست؟ اتتتتتت(داد)
جیمین: اتتتتت
لونا: اتتتت
ات: کمـ... ک
ویو ات
یهو دیدم یه مار بزرگ داره میاد سمتم خواستم فرار کنم که افتادم تو یه رودخونه اب سرددد
ات: کمکک... کوکیی(گریه و جیغ)
کوک: صدا... صدای اتههه... اتتتت
لونا: اتتت کجایی؟
جیمین: بهتره پخش شیم پیداش کنیم
همه به یه سمتی رفتن...
چند مین بعد
جیمین: پیداش کردمم
ات: ترو... خداا(گریه)
جیمین: دستمو بگیرر
کوک سریع اومد پیششون
کوک: اتتت
ات: کوکیی(گریه)
کوک رفت و اتو براید بغل کرد و اور بیرون
ات: یه... مار دی... دم خوا... خواستم فر... ار کن... م... افتا.. دم اینج.. ا
کوک: اشکالی نداره فداتشم خوبی؟ (اتو بغل کرد تا گرم شه)
ات: آ... ره
کوک: جیمین ما میریم داخل ماشین تو برو لونا رو پیدا کن
جیمین: باشه
کوک و ات رفتن تو ماشین و کوک برای ات چند تا پتو اورد و دورش پیچید و کنارش نشست و بغلش کرد
کوک: خیلی ترسیدی؟
ات: کوکیی.... منن... هنوز هق می... هق ترس... هق م(گریهههه)
کوک: گریه نکن فداتشم
جیمین: ما اومدیم بریم
کوک: تو و لونا جلو بشینین من با ات پشت میشینم خودت رانندگی کن
جیمین: باشه باشه
توراهه خونه بودن کع ات سرشو گذاشت رو شونه کوک و خوابید...
کوک بوسه ای به سرش زد و محکم تر بغلش کرد تا سردش نشه
وقتی رسیدن خونه کوک اتو براید بغل کرد و برد تو اتاق و لباساشو در اورد و لباسای جدید تنش کرد و گذاشتش رو تخت و خودشم کنارش خوابید و روش پتو کشید و بغلش کرد...
ویو ات
بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم...
ات: عشقم...
کوک: جانم
ات: خوشحالم تورو دارم♡
کوک: منممم
ات: خیلی سردمه
کوک: بیشتر بیا تو بغلمم
ات کاملا رفت تو کوک و دیگه دیده نمیشد...
کوک: افرین
ات؛ فکر کنم دارم سرما میخورم.. عچوو(عطسه😂😂😂)
کوک: برات سوپ میارم الان...
کوک رفت برای ات سوپ درست کرد و اورد.
ات یه لباس مشکی و سفید خیلی خوشگل پوشید (اسلاید دوم)
یه میکاپ ریز هم کرد(اسلاید چهارم)
ات اومد پایین کوک منتظرش بود
کوک: پرنسس من خیلی زیبا شده هاا
ات: پرنس منم خیلی جذاب شده هاا
هردو خندیدن
بعدش رفتن سوار ماشین و سمت خونه جیمین رفتن. رسیدن خونه جیمین و لونا
لونا: سلاام
ات: سلامم لونااا جونم
کوک: سلامم چطوری؟
جیمین: خوبم داداش تو چطوری
کوک: به لطف کار دیشبتون عالی😂
جیمین: خنده... خب بریم جنگل؟
کوک: اره بریم
ات: میشه با یه ماشین بریم؟
جیمین: اره تازه بهتره
همه سوار ماشین کوک شدن. لونا و ات پشت و جیمین و کوم جلو نشستن البته کوک رانندگی میکرد...
کوک: بفرمایین... رسیدیم
لونا: به به
پیاده شدن و رفتن تو جنگل...
همینطور میخندیدن و حرف میزدن که ات احساس کرد پیش بقیه نیست...
ات: کو... کوکیی... کجایین؟ من.... من میترسم...
ویو کوک و بقیه
لونا: داشتم میگفتم ات... اتت؟
کوک: ات کجاست؟ اتتتتتت(داد)
جیمین: اتتتتت
لونا: اتتتت
ات: کمـ... ک
ویو ات
یهو دیدم یه مار بزرگ داره میاد سمتم خواستم فرار کنم که افتادم تو یه رودخونه اب سرددد
ات: کمکک... کوکیی(گریه و جیغ)
کوک: صدا... صدای اتههه... اتتتت
لونا: اتتت کجایی؟
جیمین: بهتره پخش شیم پیداش کنیم
همه به یه سمتی رفتن...
چند مین بعد
جیمین: پیداش کردمم
ات: ترو... خداا(گریه)
جیمین: دستمو بگیرر
کوک سریع اومد پیششون
کوک: اتتت
ات: کوکیی(گریه)
کوک رفت و اتو براید بغل کرد و اور بیرون
ات: یه... مار دی... دم خوا... خواستم فر... ار کن... م... افتا.. دم اینج.. ا
کوک: اشکالی نداره فداتشم خوبی؟ (اتو بغل کرد تا گرم شه)
ات: آ... ره
کوک: جیمین ما میریم داخل ماشین تو برو لونا رو پیدا کن
جیمین: باشه
کوک و ات رفتن تو ماشین و کوک برای ات چند تا پتو اورد و دورش پیچید و کنارش نشست و بغلش کرد
کوک: خیلی ترسیدی؟
ات: کوکیی.... منن... هنوز هق می... هق ترس... هق م(گریهههه)
کوک: گریه نکن فداتشم
جیمین: ما اومدیم بریم
کوک: تو و لونا جلو بشینین من با ات پشت میشینم خودت رانندگی کن
جیمین: باشه باشه
توراهه خونه بودن کع ات سرشو گذاشت رو شونه کوک و خوابید...
کوک بوسه ای به سرش زد و محکم تر بغلش کرد تا سردش نشه
وقتی رسیدن خونه کوک اتو براید بغل کرد و برد تو اتاق و لباساشو در اورد و لباسای جدید تنش کرد و گذاشتش رو تخت و خودشم کنارش خوابید و روش پتو کشید و بغلش کرد...
ویو ات
بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم...
ات: عشقم...
کوک: جانم
ات: خوشحالم تورو دارم♡
کوک: منممم
ات: خیلی سردمه
کوک: بیشتر بیا تو بغلمم
ات کاملا رفت تو کوک و دیگه دیده نمیشد...
کوک: افرین
ات؛ فکر کنم دارم سرما میخورم.. عچوو(عطسه😂😂😂)
کوک: برات سوپ میارم الان...
کوک رفت برای ات سوپ درست کرد و اورد.
۵.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.