فیک کوک (عشق پنهان)
فیک کوک (عشق پنهان)
پارت³⁶
از زبان ا.ت:
بغلم کرد و آروم گفت: تو که ترکم نمیکنی درسته؟
هیچی بهش نگفتم آروم دستمو روی سینه بر.هنه ش گذاشتم و هلش دادم عقب
و از وان اومدم بیرون حوله م رو پوشیدم و گفتم: این اون چیزی بود که نمیخواستی من بفهمم نه؟
اونم حولش رو پوشید و گفت: درسته
گفتم: جونگکوک من واقعا نمیتونم اینو حضم کنم که پدرم رو کشتی!چند روزی تنهام بزار باهامم حرف نزن..
از زبان جونگکوک:
ا.ت رفت بیرون حموم منم داشتم با حوله موهام و خشک میکردم که با خودم گفتم: من رفتار های بدتری از ا.ت رو پیشبینی کرده بودم..بازم خداروشکر
از زبان ا.ت:
رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم (میزارم واستون) و رفتم پایین تو یخچال نگاهی انداختم یه تیکه کیک برش دادم تا با شیر کاکائو بخورم.
گفتم: اخییی شیر کاکائو همیشه آرومم میکنه(این واقعا حرف ادمینتونه😁🤎)
به گوشیم نگاه کردم ۹:۳۰ رو نشون میداد
قرصامو خوردم اسپری تنفسیم رو هم مثل همیشه زدم و رفتم بخوابم که دیدم خوابم نمیاد رفتم یه مش.روب از تو کابینت آشپزخونه پیدا کردم.
یه جام هم برداشتم و گذاشتمش رو اپن و خودمم نشستم روی صندلی پشت اپن
(چند ساعت بعد)
با فکر کردن به اتفاقات این اواخر و گریه کردن زمان از دستم در رفت
به ساعت نگاه کردم ۱:۰۰ رو نشون میداد
یه دستمال برداشتم و اشکامو پاک کردم چشمام چرخید که دیدم جانگ مین داره از پله ها میاد پایین پیشم...
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
پارت³⁶
از زبان ا.ت:
بغلم کرد و آروم گفت: تو که ترکم نمیکنی درسته؟
هیچی بهش نگفتم آروم دستمو روی سینه بر.هنه ش گذاشتم و هلش دادم عقب
و از وان اومدم بیرون حوله م رو پوشیدم و گفتم: این اون چیزی بود که نمیخواستی من بفهمم نه؟
اونم حولش رو پوشید و گفت: درسته
گفتم: جونگکوک من واقعا نمیتونم اینو حضم کنم که پدرم رو کشتی!چند روزی تنهام بزار باهامم حرف نزن..
از زبان جونگکوک:
ا.ت رفت بیرون حموم منم داشتم با حوله موهام و خشک میکردم که با خودم گفتم: من رفتار های بدتری از ا.ت رو پیشبینی کرده بودم..بازم خداروشکر
از زبان ا.ت:
رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم (میزارم واستون) و رفتم پایین تو یخچال نگاهی انداختم یه تیکه کیک برش دادم تا با شیر کاکائو بخورم.
گفتم: اخییی شیر کاکائو همیشه آرومم میکنه(این واقعا حرف ادمینتونه😁🤎)
به گوشیم نگاه کردم ۹:۳۰ رو نشون میداد
قرصامو خوردم اسپری تنفسیم رو هم مثل همیشه زدم و رفتم بخوابم که دیدم خوابم نمیاد رفتم یه مش.روب از تو کابینت آشپزخونه پیدا کردم.
یه جام هم برداشتم و گذاشتمش رو اپن و خودمم نشستم روی صندلی پشت اپن
(چند ساعت بعد)
با فکر کردن به اتفاقات این اواخر و گریه کردن زمان از دستم در رفت
به ساعت نگاه کردم ۱:۰۰ رو نشون میداد
یه دستمال برداشتم و اشکامو پاک کردم چشمام چرخید که دیدم جانگ مین داره از پله ها میاد پایین پیشم...
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
۳.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.