Part:16
Part:16
__
کوک:تو بهت حرفا بودم
داشت درباره چه عشقی حرف میزد...
نفسام به سختی بیرون می اومد...
کارایی که کرده بود با التماس دختر یکی یکی از جلوی چشماش گذشت
بخاطر رفتار های خانوادش احساساتش رو با پرخاشگری نشون میداد...
لبخندی زد و دست دختر رو گرفت
دختر سریع دستش رو از زیر دست پسر کشیدصداش بغض داشت و می لرزید
_میشه آزارم ندی؟میشه همه چی تموم بشه؟خواهش میکنم من کاری نکردم که لایق این رفتار باشم حداقل بخاطر احساسات سابقم رهام کن خواهش میکنم
کوک تحمل حرف هاش رو نداشت..
شاید اولین دختری بود که بخاطر به دست اوردنش تلاش نکرده بود ا.ت بود..
اولین دختری که با سادگیش خودش رو توی دل پسر جا کرده بود...
سریع بلند شد و رفت از اتاق بیرون...
از بیمارستان بیرون اومد و سوار موتورش شد...
.
.
.
دم دمای صبح بود
هوا مه آلود ... دختر و پسر هایی که منظم و آروم وارد مدرسه میشدن...یه هفته از اون اتفاق کذایی می گذشت ...
پسر هرروز کلاس هارو میپی چوند و وقتی میومد کلی شر درست کرده بود
یونگی:سریع به جئون جونگ کوک بگین بیاد دفترم...
.
.
صدای تق تق در زده شد..
کوک با لباس فرم شلخته و موهای بهم ریخته وارد اتاق شد..
تعظیمی برای مدیر جدیدشون کرد
یونگی:این چه حالتیه.؟
کوک:مگه چطوره آقا؟
یونگی:دوست داری ا.ت تورو اینجوری ببینه؟
کوک:ا.ت که تو مدرسه نیست...
یونگی:نیم ساعت دیگه اینجاعه..
بهتره به خودت عطر بزنی بوی سیگار کوفتی که کشیدی تا اینجا داره میاد
__
کوک:تو بهت حرفا بودم
داشت درباره چه عشقی حرف میزد...
نفسام به سختی بیرون می اومد...
کارایی که کرده بود با التماس دختر یکی یکی از جلوی چشماش گذشت
بخاطر رفتار های خانوادش احساساتش رو با پرخاشگری نشون میداد...
لبخندی زد و دست دختر رو گرفت
دختر سریع دستش رو از زیر دست پسر کشیدصداش بغض داشت و می لرزید
_میشه آزارم ندی؟میشه همه چی تموم بشه؟خواهش میکنم من کاری نکردم که لایق این رفتار باشم حداقل بخاطر احساسات سابقم رهام کن خواهش میکنم
کوک تحمل حرف هاش رو نداشت..
شاید اولین دختری بود که بخاطر به دست اوردنش تلاش نکرده بود ا.ت بود..
اولین دختری که با سادگیش خودش رو توی دل پسر جا کرده بود...
سریع بلند شد و رفت از اتاق بیرون...
از بیمارستان بیرون اومد و سوار موتورش شد...
.
.
.
دم دمای صبح بود
هوا مه آلود ... دختر و پسر هایی که منظم و آروم وارد مدرسه میشدن...یه هفته از اون اتفاق کذایی می گذشت ...
پسر هرروز کلاس هارو میپی چوند و وقتی میومد کلی شر درست کرده بود
یونگی:سریع به جئون جونگ کوک بگین بیاد دفترم...
.
.
صدای تق تق در زده شد..
کوک با لباس فرم شلخته و موهای بهم ریخته وارد اتاق شد..
تعظیمی برای مدیر جدیدشون کرد
یونگی:این چه حالتیه.؟
کوک:مگه چطوره آقا؟
یونگی:دوست داری ا.ت تورو اینجوری ببینه؟
کوک:ا.ت که تو مدرسه نیست...
یونگی:نیم ساعت دیگه اینجاعه..
بهتره به خودت عطر بزنی بوی سیگار کوفتی که کشیدی تا اینجا داره میاد
۷.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.