گل قرمز
گل قرمز
داخل این داستان چیزی بدی وجود نداره پس مثه دفعه ی قبل گزارش نکنید
قسمت 1
امروز از خواب بیدار شدم. پاشدم و تختمو مرتب کردم. پاشدم و رفتم تا صبحانمو بخورم. یکی از خدمتکار ها به نام اریکا اومد و بهم یه لیوان شیر داد منم خوردم و رفتم سمت اتاقم اما باصدای مادرم متوقف شدم. مادرم گفت:سوا(اسمم سواه هست اما همه بهم میگن سوآ) امروز پرنس تهیونگ میاد تا ببینتت.
منم با اخم گفتم:چرا باید منو ببینه؟
+اون عاشقته
_ولی من نه
+پس تو عاشقه کی هستی؟
_هیچکی
+ببین مین سواه، تو این دوره زمونه شوهر خوش تیپ و خوش اخلاق کم گیر میاد. تازه پدرت تورو به یه فرد پولدار میده نه یه فدر بیکار. چون تو یک اشراف زاده ای!
_خب؟
+تهیونگ هم پولداره هم خوش تیپ
_اه مامان ولم کن
+به هر حال پدرت نمیتونه امشبو کنسل کنه.
_آه. میرم برای مدرسه اماده بشم.
رفتم داخل اتاقمو درو بستم. رفتم و یه دوش اب گرم گرفتم و جونم حال اومد. اومدم و سریع فرممو پوشیدم. رفتم و وسایل مورد نیازمو جمع کردم و رفتم برم داخل حیاط. مامانم منو صدا زد و گفت
+سوا هنوز زوده، مدرست 30دقیقه دیگه شروع میشه
_اره اما تا پیده میرم 10 دقیقه طول میکشه.
+تو پیاده نمیری
_چی؟ چرا؟
+چون تو یه اشراف زاده ای! به جیهوپ میگم برسونتت
_چرا اون؟
+چوناون رانندس!
_به هر حال ممنون اما نه. دلم میخاد هوای پاکو تنفس کنم!
+هعی. خیلی خب
_خدانگه دار
راه افتادم و داشتم قدم میزدم. یهو یه پسر کیوتو دیدم که داشت داخل مغازش، گلاشو مرتب میکرد. رفتم و بهش نزدیک شدم(علامت پسره=هست)
_سلام اقا
=سلام خانم. گل میخاستید؟
_اره، نه... اومدم همینطور گلاتونو تماشا کنم اما حیفه این گلای خوشگلو نخرید! بهم یه شاخه گل رز قرمز بدید.
تا داشت گل رو اماده میکرد پرسیدم
_اوووم، اسمتون چیه؟
=چی؟
_اسمتون
=اسممو برای چی میخاید؟
_تصمیم گرفتم هر موقع وقتم ازاد بود بیام پیشتون. چون عاشقه گل هام.
=اها، اسمم...
داخل این داستان چیزی بدی وجود نداره پس مثه دفعه ی قبل گزارش نکنید
قسمت 1
امروز از خواب بیدار شدم. پاشدم و تختمو مرتب کردم. پاشدم و رفتم تا صبحانمو بخورم. یکی از خدمتکار ها به نام اریکا اومد و بهم یه لیوان شیر داد منم خوردم و رفتم سمت اتاقم اما باصدای مادرم متوقف شدم. مادرم گفت:سوا(اسمم سواه هست اما همه بهم میگن سوآ) امروز پرنس تهیونگ میاد تا ببینتت.
منم با اخم گفتم:چرا باید منو ببینه؟
+اون عاشقته
_ولی من نه
+پس تو عاشقه کی هستی؟
_هیچکی
+ببین مین سواه، تو این دوره زمونه شوهر خوش تیپ و خوش اخلاق کم گیر میاد. تازه پدرت تورو به یه فرد پولدار میده نه یه فدر بیکار. چون تو یک اشراف زاده ای!
_خب؟
+تهیونگ هم پولداره هم خوش تیپ
_اه مامان ولم کن
+به هر حال پدرت نمیتونه امشبو کنسل کنه.
_آه. میرم برای مدرسه اماده بشم.
رفتم داخل اتاقمو درو بستم. رفتم و یه دوش اب گرم گرفتم و جونم حال اومد. اومدم و سریع فرممو پوشیدم. رفتم و وسایل مورد نیازمو جمع کردم و رفتم برم داخل حیاط. مامانم منو صدا زد و گفت
+سوا هنوز زوده، مدرست 30دقیقه دیگه شروع میشه
_اره اما تا پیده میرم 10 دقیقه طول میکشه.
+تو پیاده نمیری
_چی؟ چرا؟
+چون تو یه اشراف زاده ای! به جیهوپ میگم برسونتت
_چرا اون؟
+چوناون رانندس!
_به هر حال ممنون اما نه. دلم میخاد هوای پاکو تنفس کنم!
+هعی. خیلی خب
_خدانگه دار
راه افتادم و داشتم قدم میزدم. یهو یه پسر کیوتو دیدم که داشت داخل مغازش، گلاشو مرتب میکرد. رفتم و بهش نزدیک شدم(علامت پسره=هست)
_سلام اقا
=سلام خانم. گل میخاستید؟
_اره، نه... اومدم همینطور گلاتونو تماشا کنم اما حیفه این گلای خوشگلو نخرید! بهم یه شاخه گل رز قرمز بدید.
تا داشت گل رو اماده میکرد پرسیدم
_اوووم، اسمتون چیه؟
=چی؟
_اسمتون
=اسممو برای چی میخاید؟
_تصمیم گرفتم هر موقع وقتم ازاد بود بیام پیشتون. چون عاشقه گل هام.
=اها، اسمم...
۲.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.