Start 🖇💗
Start 🖇💗
*ویو جونگکوک*
اه پسر.. امروز اخرین روز تور جهانی ما بود... حسابی خسته ام.. نیاز به استراحت دارم.... قبلش باید برم یه دوش حسابی بگیرم.
*ویو تهیونگ*
جونگ کوک خیلی خسته شد... امیدوارم از خستگی بی هوش نشه.. باید بهش سر بزنم
رفتم سمت اتاقش و بی هوا درو باز کردم و با تن لخت کوک مواجه شدم!
*جونگ کوک:جیییغ فرا بنفش*
تهیونگ:اخ ببخشید نمیدونستم!
*جونگکوک:با حوله خودمو پوشوندم*
جونگ کوک:ای پسره کله شق دیگه سن خر پیر و داری هنو بلد نیستی در بزنی بعد مث گاو سرتو بندازی پایین؟ *داد*
تهیونگ:ببخشید خب... نمیدونستم الان میرم بیرون*بغض*
جونگکوک:حالا گریه نکن بیا بغلم هیونگ:)
*بغل*
تهیونگ:من رفتم... فعلا!
جونگ کوک:بای
*ویو کوک*
من اخر از دست این سر به بیابون میزارم:/
رفتم به دوش اب گرم گرفتم و یکم سرحال شدم اما هنوز یه خواب نیاز داشتم... تن پوش حموم ام رو تنم کردم.. رفتم سمت کمد و یه تیشرت لانگ و یه شلوارک اتنخاب کردم... رفتم سمت تخت و چشمام گرم خواب شد و کم کم خوابیدم....
*ویو جونگکوک*
اه پسر.. امروز اخرین روز تور جهانی ما بود... حسابی خسته ام.. نیاز به استراحت دارم.... قبلش باید برم یه دوش حسابی بگیرم.
*ویو تهیونگ*
جونگ کوک خیلی خسته شد... امیدوارم از خستگی بی هوش نشه.. باید بهش سر بزنم
رفتم سمت اتاقش و بی هوا درو باز کردم و با تن لخت کوک مواجه شدم!
*جونگ کوک:جیییغ فرا بنفش*
تهیونگ:اخ ببخشید نمیدونستم!
*جونگکوک:با حوله خودمو پوشوندم*
جونگ کوک:ای پسره کله شق دیگه سن خر پیر و داری هنو بلد نیستی در بزنی بعد مث گاو سرتو بندازی پایین؟ *داد*
تهیونگ:ببخشید خب... نمیدونستم الان میرم بیرون*بغض*
جونگکوک:حالا گریه نکن بیا بغلم هیونگ:)
*بغل*
تهیونگ:من رفتم... فعلا!
جونگ کوک:بای
*ویو کوک*
من اخر از دست این سر به بیابون میزارم:/
رفتم به دوش اب گرم گرفتم و یکم سرحال شدم اما هنوز یه خواب نیاز داشتم... تن پوش حموم ام رو تنم کردم.. رفتم سمت کمد و یه تیشرت لانگ و یه شلوارک اتنخاب کردم... رفتم سمت تخت و چشمام گرم خواب شد و کم کم خوابیدم....
۳.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.