☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑
☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑
ا☆عمارت☆
پارت :5
رفتم سمت اتاقم و وارد اتاق شدم و زنگ
زدم به جولیا تا یکم باهاش حرف بزنم
جولیا :به به ببین کی زنگ زده ،چیشد یادی از ما کردی؟
ا.ت :خفه شو بابا چی زر زر میکنی،چند
ساعت پیش داشتیم باهم حرف میزدیم
جولیا : باشه بابا حالا بیا مارو بخور
ا.ت :خوردنی نیستی وگرنه میخوردمت
جولیا :میشه حرفتو بدون مقدمه بنالی ؟
ا.ت : خوب حالا میگم که چیزه جولیا فردا
پسر عموم از کانادا میاد پس فردا هم براش
جشن میگیرن،میای بریم یه لباسی بخریم؟
جولیا : عزیزم خودت میدونی که من مث
سگ از خرید خوشم میاد پس صب ساعت
5 هم اگه پای خرید وسط باشه میام
ا.ت : باشه پس ساعت 12ظهر فردا اماده
باش که بریم خرید و عشق و حال
جولیا : .......
ا☆عمارت☆
پارت :5
رفتم سمت اتاقم و وارد اتاق شدم و زنگ
زدم به جولیا تا یکم باهاش حرف بزنم
جولیا :به به ببین کی زنگ زده ،چیشد یادی از ما کردی؟
ا.ت :خفه شو بابا چی زر زر میکنی،چند
ساعت پیش داشتیم باهم حرف میزدیم
جولیا : باشه بابا حالا بیا مارو بخور
ا.ت :خوردنی نیستی وگرنه میخوردمت
جولیا :میشه حرفتو بدون مقدمه بنالی ؟
ا.ت : خوب حالا میگم که چیزه جولیا فردا
پسر عموم از کانادا میاد پس فردا هم براش
جشن میگیرن،میای بریم یه لباسی بخریم؟
جولیا : عزیزم خودت میدونی که من مث
سگ از خرید خوشم میاد پس صب ساعت
5 هم اگه پای خرید وسط باشه میام
ا.ت : باشه پس ساعت 12ظهر فردا اماده
باش که بریم خرید و عشق و حال
جولیا : .......
۳.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.