رمان عشق یا خانواده پارت ۳۴
شروع به گریه کردن کردم که با یه صدا سرم رو بالا اوردم
تهیونگ: ا/ت ،نمیخوای تموش کنی ،پاشو برو یه دوش بگیر بیا
به هش اهمیت ندادم و دوباره سرم رو گذاشتم رو زانو هام و به گریه کردن ادامه دادم کا این بار کنارم نشست
تهیونگ: ببین ا/ت ،منو تو دیگه باهم ازدواج کردیم باید اون کارو انجام میدادیم که تو مال من شی،چرا نمی فهمی؟
با این حرفش بیشتر گریه کردم که اینبار گفت:
تهیونگ: باز چی شده! ؟
ا/ت :اگه پدرم منو تو قمار به تو نمی باخت الان این بلا هم برا من اتفاق نمی افتاد
تهیونگ: درکت میکنم واقعا برات سخته ولی خب اتفاقیه که افتاده پاشو برو دو ش بگیر زود باش بینم(ادمین: آخه آدم عاقل جند لحظه اجازه بده کمی جدی باشیم)
"ویو ادمین"
خلاصه که ا/ت رفتو یه دوش گرفت و لباس هاشو پوشیدو (یه جور دارم میگیم پوشید انگار لخت باید میرفت پایین 😅) اومد پایین تا صبحانه بخورن
تهیونگ: عا حموم کردی ،بیا بشین، آجوما یه غذایی پخته که نگم برات
ا/ت:باشه
"ویو بعد از صبحانه "
ا/ت :من دیگه میرم تکالیف مدرسه رو انجام بدم
تهیونگ :باشه
ا/ت:یه لحظه ببینم تو مدرسه نمیری؟(رو به تهیونگ )
تهیونگ: من خیلی وقته که ترک تحصیل کردم
ا/ت:چرا؟
تهیونگ: از ۱۵ سالگی پدرم منو یه مافیا معرفی کردو تو ۱۶ سالگی تازه متوجه شدم که خیلی درس خوندم برام کافیه
ا/ت:واو(بچه پشماش ریخت) پس از چند سالگی برا مافیایی اموزش دیدی ؟
تهیونگ: از ۶ سالگی
ا/ت:حاجی پشمام....
ادامه دارد
لایک۶
کامنت ۶
تهیونگ: ا/ت ،نمیخوای تموش کنی ،پاشو برو یه دوش بگیر بیا
به هش اهمیت ندادم و دوباره سرم رو گذاشتم رو زانو هام و به گریه کردن ادامه دادم کا این بار کنارم نشست
تهیونگ: ببین ا/ت ،منو تو دیگه باهم ازدواج کردیم باید اون کارو انجام میدادیم که تو مال من شی،چرا نمی فهمی؟
با این حرفش بیشتر گریه کردم که اینبار گفت:
تهیونگ: باز چی شده! ؟
ا/ت :اگه پدرم منو تو قمار به تو نمی باخت الان این بلا هم برا من اتفاق نمی افتاد
تهیونگ: درکت میکنم واقعا برات سخته ولی خب اتفاقیه که افتاده پاشو برو دو ش بگیر زود باش بینم(ادمین: آخه آدم عاقل جند لحظه اجازه بده کمی جدی باشیم)
"ویو ادمین"
خلاصه که ا/ت رفتو یه دوش گرفت و لباس هاشو پوشیدو (یه جور دارم میگیم پوشید انگار لخت باید میرفت پایین 😅) اومد پایین تا صبحانه بخورن
تهیونگ: عا حموم کردی ،بیا بشین، آجوما یه غذایی پخته که نگم برات
ا/ت:باشه
"ویو بعد از صبحانه "
ا/ت :من دیگه میرم تکالیف مدرسه رو انجام بدم
تهیونگ :باشه
ا/ت:یه لحظه ببینم تو مدرسه نمیری؟(رو به تهیونگ )
تهیونگ: من خیلی وقته که ترک تحصیل کردم
ا/ت:چرا؟
تهیونگ: از ۱۵ سالگی پدرم منو یه مافیا معرفی کردو تو ۱۶ سالگی تازه متوجه شدم که خیلی درس خوندم برام کافیه
ا/ت:واو(بچه پشماش ریخت) پس از چند سالگی برا مافیایی اموزش دیدی ؟
تهیونگ: از ۶ سالگی
ا/ت:حاجی پشمام....
ادامه دارد
لایک۶
کامنت ۶
۵.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.