Part:19
Part:19
_
تنها جوابی که گرفت قرار گرفتن لب های شیرین پاستیلی پسر روی لب هاش بود...سرش رو عقب کشید...از بوسه پسر حس بدی به خودش گرفت...میخواسا فکر کنه که یه اشتباه بوده آره یه اشتباه...
از روی صندلی بلند شد و کولش رو روی شونش انداخت...
_کل مباحث همینا بودن بقیشون حفظیاته خوب بخون نمیخوام بخاطر تو نمرم پایین بیاد...
بدون درنگ از کافه بیرون زد...
حتی یادش رفت دستبندی که ست با برادرش بود افتاده و اونو با خودش نبرده...جئون متعجب از رفتن یهو دختر ...به سمت زمین نیم خیز شد و دستبند رو برداشت...
کوک:مین ا.ت اولین بوست رو گرفتم...میخوام اولین قرارت رو هم بگیرم...
سمت صندوق رفت و حساب کرد...
دستبند رو توی جیبش گذاشت...
پوزخند عجیبی روی صورتش بود..
مداوم لب هاش رو لمس میکرد..
خودش هم نمیدونست حال الانش از کجا منشا میگیره...
از کافه بیرون زد و سوار موتور سیکلت آخرین مدلش شد...کلاه ایمنیش رو سرش کرد با فکر اولین بوسه ای که از دختر گرفت شروع به روندن کرد....
**
کلافه کراوتش رو باز کرد...
روی کاناپه ولو شده بود که خواهل کوچیکش شتاب وارد خونه شد..
یونگی:خونس یا طویله؟...
ا.ت صاف رفت و کنار یونگی نشست...نفس هاش که منظم شد شروع کرد به حرف زدن...
_معذرت میخوام...داداش؟..
یونگی:بگو...
_قول میدی اول داد نزنی؟
یونگی:قول
_اگه یه پسر ببوست معنیش چیه؟
یونگی:کدوم مادر ج....
_قول داده بودی!.......
یونگی:دومعنی داره....یا دوست داره یا...
_یا؟....
یونگی:براش هوا و هوس بوده...چرا پرسیدی؟...
_بخاطر جیسوئه...
یونگی:آها...من خستم میرم بخوابم..
_باشه خسته نباشی
_
تنها جوابی که گرفت قرار گرفتن لب های شیرین پاستیلی پسر روی لب هاش بود...سرش رو عقب کشید...از بوسه پسر حس بدی به خودش گرفت...میخواسا فکر کنه که یه اشتباه بوده آره یه اشتباه...
از روی صندلی بلند شد و کولش رو روی شونش انداخت...
_کل مباحث همینا بودن بقیشون حفظیاته خوب بخون نمیخوام بخاطر تو نمرم پایین بیاد...
بدون درنگ از کافه بیرون زد...
حتی یادش رفت دستبندی که ست با برادرش بود افتاده و اونو با خودش نبرده...جئون متعجب از رفتن یهو دختر ...به سمت زمین نیم خیز شد و دستبند رو برداشت...
کوک:مین ا.ت اولین بوست رو گرفتم...میخوام اولین قرارت رو هم بگیرم...
سمت صندوق رفت و حساب کرد...
دستبند رو توی جیبش گذاشت...
پوزخند عجیبی روی صورتش بود..
مداوم لب هاش رو لمس میکرد..
خودش هم نمیدونست حال الانش از کجا منشا میگیره...
از کافه بیرون زد و سوار موتور سیکلت آخرین مدلش شد...کلاه ایمنیش رو سرش کرد با فکر اولین بوسه ای که از دختر گرفت شروع به روندن کرد....
**
کلافه کراوتش رو باز کرد...
روی کاناپه ولو شده بود که خواهل کوچیکش شتاب وارد خونه شد..
یونگی:خونس یا طویله؟...
ا.ت صاف رفت و کنار یونگی نشست...نفس هاش که منظم شد شروع کرد به حرف زدن...
_معذرت میخوام...داداش؟..
یونگی:بگو...
_قول میدی اول داد نزنی؟
یونگی:قول
_اگه یه پسر ببوست معنیش چیه؟
یونگی:کدوم مادر ج....
_قول داده بودی!.......
یونگی:دومعنی داره....یا دوست داره یا...
_یا؟....
یونگی:براش هوا و هوس بوده...چرا پرسیدی؟...
_بخاطر جیسوئه...
یونگی:آها...من خستم میرم بخوابم..
_باشه خسته نباشی
۱۷.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.