ارباب جذاب من پارت6
کوک: دیگه بخشیدن نداریم بیب
ات: اومد روم خیمه زد دونه دونه دکمه های لباسمو باز میکرد منم دکمه های لباس اونو....
رفتم سراغ لبم محکم می. م. کید و گازشون میگرفت و منم همراهیش میکردم
بعد رفت سراغ گردنم و ک.یس های بنفش میزاشت... دیگه چیزی از گرن سفید و قشنگم نمونده بود... از گردنم دل کند و رفت سراغ س.یـ. نه هام... یکیشونو میم. کید اون یکیو تو دستش گرفته و بازی میکرد.. رفت پایین تر د.یکشو تنظیم کرد و با یه حرکت واردم کرد...
ات: جیغغغغغغغغ
نزاشت عادت کنم و محکم ت. لم. به میزد.. بعد چند مین درد جاشو به لذت داد... بعد چند راند ار. ضا شدم ولی کوک نشد...
ات: بسهههههه
کوک توجهی نمیکرد.... چندین بار ار. ضا شدم که اخرش اونم ار. ضا شد...
دی. کشو کرد تو دهنم و سرمو بالا و پایین میبرد که کامشو خالی کرد منم قورت داد... بعدش کنارم دراز کشید و بغلم کرد...
کوک: چطور بود بیب؟
ات: درد داشت(مظلوم و کیوت)
کوک: باید عادت کنی
ات: خودمو قشنگ تو بغل کوک جا دادم..
کوک: صدای ناله هامونو دوست داشتم...
ات: یاااا
کوک: باشه باشه ببخشید بخواب
ات: عاشقتمم
کوک: قبول نیست
ات: چرا؟
کوک: تو باید منو دوست داشته باشی من باید عاشقت باشم
ات: نمیخواممم
کوک: نظرت درباره چند راند بعد چیه بیب؟
ات: باشه باشه دوستت دارممم
کوک: پس عاشقم نیستی؟
ات: هرچی تو بخوایی
کوک: خوبه
ات کم کم چشاش سنگین شد و خوابش برد.. کوک موهاشو نوازش میکرد... بوسه ای به گونش زد و خوابید
صبح روز بعد
ویو ات
صبح با...
ات: اومد روم خیمه زد دونه دونه دکمه های لباسمو باز میکرد منم دکمه های لباس اونو....
رفتم سراغ لبم محکم می. م. کید و گازشون میگرفت و منم همراهیش میکردم
بعد رفت سراغ گردنم و ک.یس های بنفش میزاشت... دیگه چیزی از گرن سفید و قشنگم نمونده بود... از گردنم دل کند و رفت سراغ س.یـ. نه هام... یکیشونو میم. کید اون یکیو تو دستش گرفته و بازی میکرد.. رفت پایین تر د.یکشو تنظیم کرد و با یه حرکت واردم کرد...
ات: جیغغغغغغغغ
نزاشت عادت کنم و محکم ت. لم. به میزد.. بعد چند مین درد جاشو به لذت داد... بعد چند راند ار. ضا شدم ولی کوک نشد...
ات: بسهههههه
کوک توجهی نمیکرد.... چندین بار ار. ضا شدم که اخرش اونم ار. ضا شد...
دی. کشو کرد تو دهنم و سرمو بالا و پایین میبرد که کامشو خالی کرد منم قورت داد... بعدش کنارم دراز کشید و بغلم کرد...
کوک: چطور بود بیب؟
ات: درد داشت(مظلوم و کیوت)
کوک: باید عادت کنی
ات: خودمو قشنگ تو بغل کوک جا دادم..
کوک: صدای ناله هامونو دوست داشتم...
ات: یاااا
کوک: باشه باشه ببخشید بخواب
ات: عاشقتمم
کوک: قبول نیست
ات: چرا؟
کوک: تو باید منو دوست داشته باشی من باید عاشقت باشم
ات: نمیخواممم
کوک: نظرت درباره چند راند بعد چیه بیب؟
ات: باشه باشه دوستت دارممم
کوک: پس عاشقم نیستی؟
ات: هرچی تو بخوایی
کوک: خوبه
ات کم کم چشاش سنگین شد و خوابش برد.. کوک موهاشو نوازش میکرد... بوسه ای به گونش زد و خوابید
صبح روز بعد
ویو ات
صبح با...
۲۸.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.