افسوس ڪه هیچ شانه‌ای با من نیستجــز شـانـه‌ی تــخــم مــرغ د...

صد بار قلم تیز شد و خاطره نگذاشتیڪ جمـله شڪایت به نـگارم، بن...

از قرنطینہ بہ تبعید بِبَر ، مختارے تـــــو ڪه نَمرودترین آتش...

هرگز گمان مبر ڪہ دلم را شڪستہ اےبا هر قدم ڪہ دور شدے استخوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط