دیدم که برنداشت کسی نَعشم از زمینخود نعشِ خود به شانه گرفتم،...

سبز سوخته

گریه می کنم

نعش

‏دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمینخود نعش خود به شانه گرفتمگر...

در خون نشسته است مگر قریه در افق؟یا خفته یک شهید به پهلوی آف...

دلم آشفته ی آن زلف رها در باد استسرم از بند هوس های دگر آزاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط