عاشقانه
دوباره آخر شب بود و غم خرابم کرد
پر از سکوت و سراپای،، اضطرابم کرد
وَ آفتاب خیالت نشست بر بامم
شبیه کوه یخی بی بهانه آبم کرد
شرابخانه ی چشمت مرا از اینجا برد
وَ بعد گوشه ی این عاشقانه قابم کرد
گذشت و خاطره ها کم کم از شبم رد شد
که ذره ذره مرا غرق التهابم کرد
شبیه قایق بی ناخدای دریاهام..
مرا دو تیله ی سبزآبی ات خرابم کرد
که آفتابِ خیالت به شاخه هایم خورد...
که خوشه خوشه مرا بهترین شرابم کرد
چقدررر روی حریرِ دقایقت آرام
خیالِ گرمیِ آغوش تو مذابم کرد
همیشه تک تک حرفات،، ماند در یادم...
که رویِ پلک همینِ عاشقانه خوابم کرد بمونی برام جانا
پر از سکوت و سراپای،، اضطرابم کرد
وَ آفتاب خیالت نشست بر بامم
شبیه کوه یخی بی بهانه آبم کرد
شرابخانه ی چشمت مرا از اینجا برد
وَ بعد گوشه ی این عاشقانه قابم کرد
گذشت و خاطره ها کم کم از شبم رد شد
که ذره ذره مرا غرق التهابم کرد
شبیه قایق بی ناخدای دریاهام..
مرا دو تیله ی سبزآبی ات خرابم کرد
که آفتابِ خیالت به شاخه هایم خورد...
که خوشه خوشه مرا بهترین شرابم کرد
چقدررر روی حریرِ دقایقت آرام
خیالِ گرمیِ آغوش تو مذابم کرد
همیشه تک تک حرفات،، ماند در یادم...
که رویِ پلک همینِ عاشقانه خوابم کرد بمونی برام جانا
۱۲.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱